مجموعه اشعار فاطمیه 94 صفحه 392

صفحه 392

نشینم تا سحرگه در کنار حجره ات تنها

سرشک از دیده ریزم بر تو و عمر کمت مادر

چو پیران سرو قد چار ساله دخترت خم شد

به هیجده سالگی تا دید با قد خمت مادر

مرا بگذاشتی تنها و ترکم گفتی و رفتی

مگر من تا سحر شب ها نبودم هم دمت مادر

به نامحرم نمی گفتی غم خود را بگو دیگر

چرا صورت نمی دادی نشان محرمت مادر

بیا از غصه بگذاریم با هم سر به صحراها

بیابان را گلستان کن ز فیض مقدمت مادر

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه