نهضت فاطمیه و شمه ای از کرامات فاطمه زهرا علیهاالسلام صفحه 517

صفحه 517

می زدم، آن طور که حتّی برای عزای نزدیکانم ، عزاداری نمی کردم ، یا فاطمه ، یا فاطمه ... می گفتم، و نفهمیدم مجلس چقدر طول کشید ... مجلس تمام شده بود، ولی من نمی توانستم جلوی گریۀ خودم را بگیرم ، بله ! من هم به واقع عزادار حضرت فاطمۀ زهراء سلام الله علیها شده بودم . بعد از مجلس ، یکسره به طرف حرم مطهّر حضرت حضرت رضا علیه السلام رفتم . پس از زیارت ، شروع کردم زیر لب ، برای حضرت رضا علیه السلام روضه حضرت فاطمه سلام الله علیها را خواندم ، احساس می کردم آقا هم با من گریه می کنند ...، به طرف خانه به راه افتادم ، احساس سبکی عجیبی می کردم، در دلم طراوتی را احساس می کردم ، که تا حال تجربه نکرده بودم ، راستی آیا خداند توبۀ من را به خاطر عزاداری بر حضرت زهراء سلام الله علیها پذیرفته بود ؟ شب ، قبل از خواب خیلی گریستم ، و با اصرار از خدا خواستم ، اگر توبه ام قبول شده است ، امشب نشانه ای به من عنایت فرماید، تا دلم آرام گیرد .

نیمه شب با صدایی بسیار مهربان ، از خواب بیدار شدم : محمّد جان بیدار شو، وقت نماز است ! از خواب بیدار شدم ، ولی از جا بلند نشدم . مجدّداً صدا از بیرون اطاق آمد که : وقت نماز است ! صدا شبیه صدای مادرم بود، ولی با مهربانی صد چندان ، و آنقدر نافذ که با تمام وجود از آن لذّت بردم ، پایین رفتم تا داخل حیاط وضو بگیرم ، با تعجّب دیدم ، در اطاقهای آن طرف حیاط ( جائی که پدر و مادرم آنجا بودند ) همه خواب هستند ، و حتی درب ورودی آن ساختمان قفل است ، ناگهان به قلبم الهام شد این صدای حضرت زهراء سلام الله علیها بود، و همان نشانه ای است که می خواستی. حالم منقلب شد ، وضو گرفته و به طرف اطاقم به راه افتادم ، آرامش و وقار معنوی و بی سابقه ای بر من مستولی شد ، آمادۀ نماز شدم ، اذان را شروع کردم ، ألله أکبر... تمام سلّول های بدنم به همراه روحم

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه