نهضت فاطمیه و شمه ای از کرامات فاطمه زهرا علیهاالسلام صفحه 560

صفحه 560

بچه سقط می کرده است ، و معالجات پزشکان اثری برای او نداشته است ، تا آنجا که دکترها جواب قطعی داده و گفتند : او خوب نمی شود . ایشان می گوید : شبی دلم شکست ، و چون کلید مسجد نزدم بود ، آمدم در مسجد ، و با حضرت زهراء سلام الله علیها درد دل گفتم ، و عرض کردم چرا جواب ما را نمی دهید ؟ همان شب همسرم شفا یافت ، و فردا که آزمایش جدیدی از او به عمل آوردند ، جواب آزمایش عالی بود ، و در هنگامی که به همان پزشک قبلی مراجعه کردیم ، و جواب آزمایش را دید ، تعجّب کرد، و با حال گریه گفت : شما کجا رفتید ؟ این مریض خوب شدنی نبود، و با حال و هوای خاصّی گفت : فقط در حقّ خودتان دعا می کنید ؟ برای ما هم دعا کنید .

61-حضرت زهراء سلام الله علیها: شما را چه شده ؟ بلند شو برو

یکی از همسایگان مسجد الزّهراء سلام الله علیها ملک شهر ، که مسئول تنظیم دستگاه بلندگوی مسجد است ، در روز تاسوعائی ( در سال 1378 ) پس از عزاداری خسته می شود و به خواب می رود ، بعد از مدّتی که بیدار می شود ، تصمیم می گیرد بلند شود ، ناگاه بی اختیار به سختی به زمین می خورد، و دیگر چیزی نمی فهمد ، و به سختی بیمار می گردد ، به حدّی که زن و بچّۀ او دستش را می گرفته و راه می برده اند . تا این که شبی در عالم رؤیا می بیند ، که هلیکوپتر سفیدی که نور سبزی از او ساطع است ، پرواز می کند ، و در محل کار او فرود می آید ، ولی او در حال بیماری بوده و خوابیده بوده است ، ناگهان صدای بانوئی را می شنود که می فرمایند :

تو را چه شده ؟ بلند شو و برو دستگاه بلندگو را تنظیم کن

ناگاه متوجّه می شود که ایشان حضرت زهراء سلام الله علیها هستند ، تصمیم می گیرد که

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه