نهضت فاطمیه و شمه ای از کرامات فاطمه زهرا علیهاالسلام صفحه 576

صفحه 576

گرفته ام . 24 ساعت گذشت ، و نمردم و چون که فکر می کردند آخر عمر من است ، بچّه هایم را نیز به بیمارستان آورده بودند ، که در آخر عمر در کنارم باشند . با توجّه به نا امیدی پزشکان مرا به منزل آوردند ، و أیّام نزدیک محرّم بود ، و دیگر همۀ امیدم امام حسین علیه السلام بود و بس . روز هشتم محرم شد .

قاصد حسینی آمد

ناگهان دیدم کبوتر سفید رنگی وارد اطاق من شد ، و روی تخت نشست ، و با آمدن کبوتر ، گویا من سبک شدم ، و پیش خودم گفتم کبوتر امام حسین علیه السلام است ، سپس گفتم : آقا ، اگر واقعاً این کبوتر از طرف شما آمده ، یا روی سینه ام بیاید یا در زیر تخت من برود، ناگاه دیدم که کبوتر به زیر تخت رفته و من بدین

جهت آرام تر شدم . ساعتی بعد مادرم وارد اطاق شد ، در حالی که دستمالی در دست داشت ، گفت : پسرم این دستمال آغشته به اشک بر امام حسین علیه السلام است ، و دستمال را به سینۀ من مالید ، چون نمی توانستم حرف بزنم با اشاره به او فهماندم که مهمان دارم ، در زیر تخت است ، باید در کاسه و بشقاب چینی برای او آب و دانه بیاوری ، چون قاصد امام حسین علیه السلام است . امید داشتم که روز تاسوعا یا عاشورا شفا پیدا کنم ، ولی خبری نشد ، روز 11 و 12 نیز گذشت و خبری نشد ، و این کبوتر تا روز چهاردهم محرّم ، نه آب خورد و نه دانه .

سقف شکافته شد،عنایت رسید

شب شانزدهم محرّم رسید ، نیمه شب بود ، گفتم آقا امام حسین علیه السلام عاشورا هم گذشت خبری نشد ، هنوز کلامم تمام نشده بود ، که دیدم سقف شکافته شد، و

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه