هودج خون :گذری بر عزاداری و نامگذاری شب های محرم صفحه 185

صفحه 185

شکوفه ی احساس را می پژمُرد.

همای مرگ آمده بود تا قنداقه ی زیبایت را به آسمان ها برد ولی بدون هیچ خداحافظی!

گهواره ات منتظر بود تا تو را سیراب در آغوش بگیرد.

نسیم از حرکت باز ایستاده بود و منتظر بود که در گوش ات لالایی بخواند و آرام آرام خوابت کند.

همه در انتظار بودند تا لبخند سیراب شدنت را تماشا کنند و برای لحظه ای، ترس از صدای لشگر گرسنه، آزادشان گذارد،

ولی اینک، خواب شیرین بر پرده ی نازک چشمانت سایه انداخته است و دیگر تشنه نیستی.

دستان خونی پدر را که دیدم، فهمیدم که سیرابت کرده اند؛

آری، آب حیات را از نوک پیکان تیر نوشیدی.

منتظر نشسته بودم تا باز آیی و گهواره ات را تکان دهم، ولی وقتی صدای گریه پدر را شنیدم، فهمیدم که دیگر گهواره نمی خواهی.

پدر می خواهد تو را در گهواره ی جاودانه ات، به دست خواب بسپارد.

می خواستم هم بازی دوران بچگی ات شوم ولی حال خواهرت را تنها می گذاری و صورت معصومت را با خاک پنهان می کنی.

دیگر انتظار نمی کشم و برای همیشه با تو خداحافظی می کنم.

خداحافظ! برادر کوچکم، علی!

گفتار گوینده

گفتار گوینده

سلام بر حلقوم نازک تر از گلت؟ سلام بر خون به ناحق ریخته ات که به آسمان پاشیده شد و قطره ای از آن به این زمین سیاه باز نگشت! سلام بر مظلومیت تو ای کوچکترین مظلوم!

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه