هودج خون :گذری بر عزاداری و نامگذاری شب های محرم صفحه 273

صفحه 273

شعر

شعر

محشر زیبایی

بی تو آیینه ی دل، هم سفر تنهایی است

مثل دیروز نگاهم همه عاشورایی است

به کجا می رود این قافله ی بی همراه؟

دل پر از دغدغه ی مبهم بی فردایی است

دشت خورشیدی اندام تو از روزن اشک

گاه پیدا و گهی مظهر ناپیدایی است

گرم چون چشمه ی خورشید، فتادی در دشت

عرفات تن تو محشری از زیبایی است

سخت در هیأت اندام توام غرق نگاه

که به رگ های تو یک مرثیه ی دریایی است

هیچ دستی نزند تیشه به پشت خم تاک

جرمت ای سرو! در این باغ فقط بر پایی است(1)

غلام رضا شکوهی

پرسش

پرسش


1- رستاخیز لاله ها، ص105.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه