عاشورا صفحه 243

صفحه 243

حسین(علیه السلام) گفت: اگر افتخارتان به فاطمه(علیها السلام)نبود، دیگر چه چیزی داشتید که با آن بر ما افتخار کنید؟!

امام حسین(علیه السلام) که پنجه قدرتمندی داشت، گلوی مروان را گرفت و آن را به شدّت فشار داد و آنگاه عمامه اش را بر گردنش پیچید تا آنجا که مروان سست شد و بر زمین افتاد; آنگاه وی را رها کرد. سپس به جماعتی از قریش رو کرد و فرمود:

«اُنْشِدُکُمْ بِاللّهِ إِلاّ صَدَّقْتُمُونی إِنْ صَدَقْتُ، أَتَعْلَمُونَ أَنَّ فِی الاَْرْضِ حَبِیبَیْنِ کانا أَحَبَّ إِلی رَسُولِ اللّهِ(صلی الله علیه وآله)مِنّی وَ مِنْ أَخی؟ أَوْ عَلی ظَهْرِ الاَْرْضِ اِبْنُ بِنْتِ نَبیٍّ غَیْری وَ غَیْرُ أَخی؟ قالُوا: اَللّهُمَّ لا.

قالَ: وَ إِنّی لا اَعْلَمُ أَنَّ فِی الاَْرْضِ مَلْعُونُ

ابْنُ مَلْعُون غَیْرُ هذا وَ أَبِیهِ طَریدَیْ رَسُولِ اللّهِ، وَاللّهِ ما بَیْنَ جابَرْس وَ جابَلْق أَحَدِهِما بِبابِ الْمَشْرِقِ وَ الاْخَرِ بِبابِ الْمَغْرِبِ رَجُلانِ مِمَّنْ یَنْتَحِلُ الاِْسْلامَ أَعْدی لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لاَِهْلِ بَیْتِهِ مِنْکَ وَ مِنْ أَبِیکَ إِذْ کانَ. وَ عَلامَهُ قَوْلی فیکَ أَنَّکَ: إِذا غَضِبْتَ سَقَطَ رِداؤُکَ عَنْ مَنْکَبِکَ».

«شما را به خدا سوگند می دهم که اگر راست می گویم، سخنم را تصدیق کنید. آیا در زمین کسی را می شناسید که از من و برادرم (امام حسن(علیه السلام)) نزد رسول خدا محبوبتر باشند؟ و آیا بر روی زمین، کسی جز من و برادرم، فرزند دختر پیامبر وجود دارد؟ همگی پاسخ دادند: نه، هرگز!».

سپس فرمود: «به یقین در روی زمین ملعون پسر ملعونی را غیر از این مرد (مروان) و پدرش (حَکَم) نمی شناسم که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) این دو تن را (به خاطر نفاقشان) طرد کرد. (آنگاه رو به مروان کرد و فرمود:) به خدا سوگند! در میان مشرق و مغرب از میان کسانی که ادّعای اسلام می کنند، پر عداوت تر از تو و از پدرت نسبت به خدا و رسولش و اهل بیتش نمی شناسم و نشانه این سخنم آن است که تو هر گاه

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه