عاشورا صفحه 87

صفحه 87

«هنگامی که آن قافله پدیدار شد، و آن خورشیدها (سرهای شهدا) بر بلندیهای جیرون تابید، در آن زمان کلاغی فریاد کشید. من گفتم:

فریاد بزنی یا نزنی، من که طلب خود را از بدهکارانم گرفتم!».(1)

در این اشعار به صورت کنایه روشن تر از تصریح از انتقام خونهای اجداد و اقوام خود در جنگ های اسلامی سخن می گوید ; مقصودش این است که طلبِ خود یعنی خون های جاهلیّت را از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) گرفتم!

2 مورد دیگر آنجاست که سرهای مقدّس شهیدان کربلا را وارد مجلس یزید ساختند، یزید در حالی که باچوبدستی خود بر لب و دندان امام حسین(علیه السلام) می زد، این اشعار را می خواند:

لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ

خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْیٌ نَزَلْ

لَیْتَ أَشْیاخِی بِبَدْر شَهِدُوا

جَزَعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الاَْسَلْ

لاََهَلُّوا وَاسْتَهَلُّوا فَرَحاً

وَ لَقالُوا یا یَزِیدُ لاَ تَشَلْ

فَجَزَیْناهُ بِبَدْر مَثَلا

وَ أَقَمْنا مِثْلَ بَدْر فَاعْتَدَلْ

لَسْتُ مِنْ خِنْدِف إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ

مِنْ بَنِی أَحْمَدَ ما کانَ فَعَلْ(2)

«فرزندان هاشم (رسول خدا) با سلطنت بازی کردند، و در واقع نه خبری (از سوی خدا) آمده بود و نه وحیی نازل شده!

کاش بزرگان من که در جنگ بدر کشته شده بودند، امروز می دیدند که قبیله خزرج چگونه از ضربات نیزه به زاری آمده است!

در آن حال، از شادی فریاد می زدند و می گفتند: ای یزید دستت درد نکند!

پاورقی

1 . نفس المهموم، ص 435.

2 . بیت دوّم این ابیات از «عبدالله بن زبعری» از دشمنان سرسخت رسول خداست. وی اشعاری را پس از جنگ احد و کشته شدن یاران رسول خدا(صلی الله علیه وآله) سرود و در آن آرزو کرد که کاش کشتگان ما در جنگ بدر امروز بودند و می دیدند که قبیله خزرج (از قبایل مسلمان مدینه) چگونه زاری می کنند. یزید از این بیت استفاده

کرد و بقیّه را خود سروده است. (قصّه کربلا، ص 495)

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه