تحقیق درباره ی اول اربعین حضرت سیدالشهداء(ع) صفحه 127

صفحه 127

از اکاذیب طبری صاحب تاریخ

ص:- 280- س:- 1 (روایات مجعوله و اکاذیب واضحه را با سند نقل کرده) از جمله ی دروغهای بسیار بزرگ ابن جریر طبری صاحب تاریخ کبیر «تاریخ الامم و الملوک» نقل کردن وی افسانه ی صلح امیرالمؤمنین (ع) با معاویه بن صخر اموی منافق (پسر منافق بزرگ در اسلام) و والی ستمکار خائن مستبد و دیکتاتور شام است که در حوادث سال چهلم هجرت نگارش داده و بدون پروا دروغ به آن بزرگی را در کتابش ثبت کرده است. و تا حال ندیده ام که کسی به این دروغ ابن جریر طبری متوجه شده و متعرض شود بلکه دیده ام بعضی از اشخاص سطحی که این موضوع دروغی را از وی نقل کرده و ابدا توجهی بر بی حقیقت بودن ادعای مؤرخ نامبرده نکرده است چنانچه گوید: و فی هذه السنه فیما ذکر جرت بین علی و معاویه المهادنه بعد مکاتبان جرت بینهما یطول بذکرها الکتاب علی وضع الحرب بینهما [ صفحه 633] و یکون لعلی العراق و لمعاویه الشام فلا یدخل احد هما علی صاحبه فی عمله بجیش و لا غاره و لا غزو. قال زیاد بن عبدالله عن ابن اسحاق لما لم یعط احد الفریقین صاحبه الطاعه کتب معاویه الی علی اما اذا شئت فلک العراق ولی الشام و تکف السیف عن هذه الامه و لا تهریق دماء المسلمین ففعل ذلک و تراضیا علی ذلک فأقام معاویه بالشام بجنوده یجبیها و ما حولها و علی بالعراق یجبیها و یقسمها بین جنوده انتهی [451] . خوب

بود از آن مکاتبات که میان امیرالمؤمنین علیه السلام و معاویه درباره ی صلح رد و بدل شده نقل می کرد و به مجرد ادعاء آن اکتفاء نمی نمود مکاتبات امیرالمؤمنین (ع) غالبا محفوظ بوده و نقل شده در میان آنها نامه ی که مشعر بر صلح بوده و تراضی طرفین به عمل آمده باشد و امیرالمؤمنین علیه السلام رضایت داده که معاویه در شام باشد و خراج آنجا را خودش جمع آوری کند همچو نامه ی از امام (ع) به نظر نرسیده است با این که غالبا نامه های امام (ع) را ثبت و ضبط کرده اند رجوع شود به نهج البلاغه و مستدرکات آن که مکاتبات امام (ع) در آنها جمع آوری شده است. [ صفحه 634] گذشته از این آیا متصور است که امیرالمؤمنین (ع) به این کار یعنی صلح و مهادنه با معاویه راضی شود؟ در حالی که در اول امر که بعد از عثمان زمام امور خلافت ظاهری را به دست گرفت و معاویه از طرف خلیفه ی ثانی و عثمان در شام والی بود امام (ع) به فوریت او را عزل فرمود و امثال ابن عباس (ره) و دیگران از آن حضرت درخواست کردند که معاویه را تا مدت کوتاهی در شام بگذارد بماند و بعدا او را از امارت شام معزول فرماید و برای مصلحت وقت آن طور به نظرشان صلاح می رسیده و آن را به امام (ع) پیشنهاد کرده و عرضه داشتند ولی آن مجسمه ی حق و عدالت فرمود: کوچکترین وقتی هم نمی توانم به امارت معاویه در شام امضاء بدهم و راضی باشم. امام (ع) به معاویه نوشته: و اما طلبک الی الشام فانی لم اکن اعطیک الیوم ما منعتک

امس [452] . چون راضی شدن به امارت یک نفر ظالم ستمکار منافق بدتر از کافر گر چه در وقت بسیار کوتاه هم بوده باشد موجب ایراد و اشکال می شد: که در اول امر رضایت به امارت وی داده شد و حکومت او در اول کار [ صفحه 635] تجویز گشت و بعدا عدم رضایت اعلام گردید. نظر ابن عباس (ره) و اشخاص دیگر با نظر سطحی و صورت ظاهر در همان موقع بوده ولی نظر واقع بین امام علیه السلام بالاتر از آن مصلحت های صوری و نظر به واقع و آینده بوده است و اگر امام علیه السلام به صلاح دید آنها عمل می فرمود بعدا باعث ایراد به آن حضرت می گشت و صلاح همان بوده که امام (ع) به آن اقدام فرموده و کوچکترین آنی هم رضایت به امارت معاویه نداد. حالا آیا متصور است که بعد از آن همه جنگ و خونریزی ها که در جنگ صفین به عمل آمده و لیله الهریرها با آن شدت سپری شده امام (ع) رضایت به امارت معاویه در شام بدهد؟ و مهادنه و صحبت صلح به میان آید؟ و تعجب در آنست که از کلام طبری چنین برمی آید که کار صلح عملی شده و طرفین به کار خودشان اشتغال ورزیده و به جبایه ی خراج هم انجام داده اند که قطعا همچو کاری وقوع نیافته است و هر کس از مؤرخین اسلامی این قضیه را ثبت صفحات تاریخ کرده از ابن جریر طبری نقل نموده چون نقل این افسانه از وی بروز کرده است مانند ابن کثیر در البدایه و النهایه که مصدر نقلش تاریخ طبری است رجوع شود به مجلد 7

ص 323. و نظر به افسانه بودن آنچه طبری نقل کرده ابن اثیر در تاریخ کامل که تهذیب و تنقیح تاریخ طبری است و با اضافات دیگری آن را [ صفحه 636] تألیف کرده به پیرامون آن اسطوره ی طبری تفصیلا نگردیده و بلکه به مختصر اشاره اکتفاء نموده است چنانچه در حوادث سال چهلم هجری گوید: (و فیها جرت مهادنه بین علی و معاویه بعد مکاتبات طویله علی وضع الحرب و یکون لعلی العراق و لمعاویه الشام لا یدخل احدهما بلد الاخر بغاره) [453] . در آن روزها که امام امیرالمؤمنین (ع) در کوفه تشریف داشت و حتی در همان هفته که در محراب مسجد کوفه در شب نوزده شهر رمضان سال چهلم هجرت با ضربت ابن ملجم مرادی لعنه الله شربت شهادت نوشید با بیشتر از چهل هزار تن لشکر نصرت اثر آماده بوده که حرکت به جنگ صفین بفرماید و اگر موضوع مهادنه و صلح که طبری نگارش داده حقیقت داشته باشد با جمع آوری امیرالمؤمنین (ع) لشکر برای جنگ با معاویه چطور می سازد؟ چنانچه ابن خلدون مغربی بربری که یکی از متعصبین و نواصب محسوب است در تاریخ خود «کتاب العبر و دیوان المبتداء و الخبر» به این موضوع معترف شده است چنانچه گوید: [ صفحه 637] و کان علی قبل قتله قد تجهز بالمسلمین الی الشام و بایعه أربعون ألفا من عسکره علی الموت فلما بویع الحسن زحف معاویه فی اهل الشام الی الکوفه فسار الحسن فی ذلک الجیش للقائه و علی مقدمته قیس بن سعد فی اثنی عشر الفا.... الخ. تاریخ ابن خلدون مجلد ثانی (بقیه الجزء الثانی) ص 186 س

16 ط بیروت سال (1391) ق. اگر مهادنه و صلح شده بود پس امام (ع) به تصریح ابن خلدون چطور با چهل هزار نفر لشکر آماده و مجهز برای شام شده است. و آنچه افسانه و جعلی بون ادعاء طبری را به طور واضح روشن ساخته و آشکارا می نماید عبارت از نقل سید اجل اعظم شریف رضی قدس سره خبر نوف بکالی (ره) را در نهج البلاغه است آنجا که فرموده: ری عن نوف البکالی قال خطبنا هذه الخطبه امیرالمؤمنین علی علیه السلام بالکوفه، و هو قائم علی حجاره، نصبها له جعده بن هبیره المخزومی، و علیه مدرعه من صوف، و حمائل سیفه لیف، و فی رجلیه نعلان من لیف، و کان جبینه ثفنه بعیر، فقال علیه السلام: الحمد لله الذی الیه مصائر الخلق.... الخ. أین اخوانی الذین رکبوا الطریق و مضوا علی الحق؟ این عمار؟ و این ابن التیهان؟ و این ذوالشهادتین؟ و این نظر اؤهم.... الخ. قال: ثم ضرب بیده علی لحیته الشریفه الکریمه فاطال البکاء ثم [ صفحه 638] قال علیه السلام: أوه علی اخوانی الذین تلوا القرآن و احکموه.... ثم نادی با علی صوته: الجهاد الجهاد عبادالله الا و انی معسکر فی یومی هذا فمن اراد الرواح الی الله فلیخرج. قال نوف: و عقد للحسین علیه السلام فی عشره آلاف، و لقیس بن سعد رحمه الله فی عشره آلاف، و لابی ایوب الانصاری فی عشره آلاف، و لغیرهم علی أعداد أخر، و هو یرید الرجعه الی صفین، فما دارت الجمعه حتی ضربه الملعون ابن ملجم لعنه الله، فتراجعت العساکر، فکنا کأغنام فقدت راعیها، تختطفها الذئاب من کل مکان. پس معلوم شد که امام (ع) در همان هفته

که از دنیا رحلت فرموده مردم را وادار به جهاد کرده و معسکر ترتیب داده بود و دعوت به جهاد و جنگ با معاویه فرموده است و اگر با معاویه به مهادنه پرداخته بود و صلح شده بود این دعوت به جهاد چه معنی دارد؟ و مراجعت عساکر از کجا بوده؟ و ترتیب آرتش با تعیین سرلشکرهای نامبرده برای چه ترتیب داده بوده است؟ و با آن افسانه و اسطوره ی طبری چطور می سازد؟ پس قطعی است که آن قصه ی دروغی را ازا تباع بنی أمیه جعل کرده و از ساخته های شجره ی ملعونه است و طبری آن قصه ی مجعوله را وارد تاریخش کرده و در [ صفحه 639] صفحات آن ثبت نموده و بعضی اشخاص ساده و سطحی هم که بدون تثبت و تحقیق به محتویات تاریخ طبری اعتماد و اطمئنان می نمایند آن افسانه را از وی اخذ و در کتابهاشان نقل می کنند. و ناگفته نماند: که راوی این افسانه که طبری از وی نقل کرده عبارت از زیاد بن عبدالله است و ظاهرا او زیاد بن عبدالله بن طفیل بکائی عامری کوفی است که در سال (183) ه. ق وفات کرده و جمع کثیری از علماء اهل سنت او را تضعیف کرده اند و نسائی گفته که او ضعیف است و ابن حبان گوید: «کان فاحش الخطاء کثیر الوهم لا یجوز الاحتجاج بخبره اذا انفرد». رجوع شود به تهذیب التهذیب ج 3 ص 375 و میزان الاعتدال ذهبی ج 2 ص 91. [ صفحه 640]

در مقتل اسفرائنی به آمدن اسراء در (بیستم) صفر تصریح کرده

اشاره

هامش: ص:- 199- س:- 9 مقتل اسفرائنی.... نظر بر این که کتاب مقتل «اسفرائنی» پر از جعلیات و نقلیات قصه سرایان است

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه