تحقیق درباره ی اول اربعین حضرت سیدالشهداء(ع) صفحه 157

صفحه 157

التراب و بفتح الکاف ایضا و الفند ضعف الرأی و الاثلب التراب ایضا و الثبور الهلاک کل هذا فی معنی الدعآء علی الانسان و ذمه- انتهی. از این نامه ی ابن عباس (ض) به یزید پلید نکات زیادی به دست می آید که باید در مد نظر گرفت و ذیلا به چند مورد آن اشاره می شود: (1) ابن عباس (ره) تصریح کرده یزید نامه به ابن مرجانه نوشته و او را امر به قتل سیدالشهداء (ع) کرده است پس ادعاء یزید که امام (ع) را ابن زیاد به شهادت رسانید و بعد از توجه افکار عمومی مردم بر علیه او می خواست گناه را به گردن ابن زیاداندازد دروغ محض و از حقه بازیهای سیاستمداران حیله گر بوده است. (2) صراحه نسب قتل امام علیه السلام و یارانش را به یزید پلید داده [ صفحه 806] و فرموده: تو پسر عموی مرا و اهل رسول الله (ص) را به قتل رسانیدی. (3) لشکر تو به امر تو آنها را به قتل رسانید پس آنها که به کربلاء جمع شده بودند و اغلب بزرگان آنها از خوارج و دشمنان اهل بیت بودند مانند شمر و شبث بن ربعی و عمرو بن حریث و دیگران پس ادعاء ابن تیمیه که شیعه ها جمع شدند و امام (ع) را دعوت کردند و به وی یاری ننمودند افتراء و دروغ محض از آن مرد دشمن خدا و رسول (ص) است زیرا رؤساء شیعه و جمع کثیری را مانند مختار و سلیمان بن صرد ابن مرجانه در کوفه زندانی کرده بود. و از آنها که توانستند مانند حبیب بن مظاهر (ره) خود را به امام (ع) برسانند رسانیدند و از جان

گذشتند. و این که گویند جماعتی که به کربلاء جمع شده بودند و برای ریختن خون فرزند رسول الله (ص) تشنه بودند عموما از اهل کوفه بودند از اهل شام کسی میان آنها نبود از داستانهای دروغی دولت بنی أمیه می باشد که آن دروغ شاهکار را شهرت داده و به بعضی از کتابها وارد ساخته اند چنانچه مسعودی (ره) نیز این داستان دروغی را در مروج الذهب نقل کرده و گوید: (و کان جمیع من حضر مقتل الحسین من العساکر و محاربیه و تولی قتله من اهل الکوفه خاصه لم یحضر هم شامی) ج 2 ص 65 ط- مصر سال: (1303) ه. ق بلکه در میان آنهائی که با عمر سعد [ صفحه 807] و شمر و دیگران در کربلاء گرد آمده بودند از شام بسیار آمده بودند و فرمایش ابن عباس (ره) در نامه اش که می فرماید. غادرتهم جنودک بامرک صرعی فی صعید....الخ خالی از اشاره به این مطلب نیست و در شعر دعبل خزاعی رحمه الله تعالی که گوید: جأوا من الشام المشومه اهلها.... الخ چنانچه نقلش خواهد آمد تصریح به این مطلب است جائی که از اهواز ایران چهار هزار نفر حرکت کرده که خودشان را به لشکر عمر بن سعد برسانند و بعد از پایان یافتن فاجعه کربلاء و روز عاشوراء به سرزمین پربلاء رسیده و امر را خاتمه یافته دیده و از غارت و چپاول خیام طاهرات امام (ع) و از اموال و احشام آن حضرت خودشان را دست خالی یافته و به کوفه پیش ابن زیاد شتافته و درخواست انعام و جایزه برای آمدن و حضورشان به کربلاء اظهار نمودند و به امر ابن مرجانه

به هر یک از آن افراد ربع دینار دادند و آن چند هزار نفر مشهور به «ربعیون» شدند آیا جائی که از اهواز چند هزار نفر به کربلاء بروند از شام نمی آیند؟ آنها که در کربلاء بودند از خوارج و عثمانی بودند که می گفتند: نقتلک بغضا منا لابیک- مقتل اسفرائنی ص 36 ط قدیم مصر. از محشیان امالی سید علم الهدی قدس سره آنجا که سید (ره) در متن کتاب اسمی از ابوعلی جبائی برده در هامش گوید: (ابوعلی من قریه یقال لها جباء و هی من رستاق کارور من ناحیه الاهواز، و یقال لاهل هذه الناحیه «الربعیون» لانهم کانوا استنفروا لیقاتلوا [ صفحه 808] الحسین علیه السلام، فجاءوا و قد فرغ من أمره فطلبوا الاجره فقال ابن زیاد: انکم لم تبلوا بلاء و أعطی کل واحد منهم ربع دینار. قال دامت ایامه: أخبرنی بذلک العراقی العلوی البصری [542] ). ناگفته نماند: که در بعضی از کتابها مانند مزامیرالاولیاءها و نظائر آن بعض قصه ها و داستانها از رفتن لشکر از اطراف و اکناف به کربلاء نگارش داده اند که مأخذ و مدرک صحیحی ندارد و گفته اند که به الاغ و گاو سوار شده و به کمک ابن مرجانه و عمر سعد رفتند مصدر قابل اعتمادی ندارد شبیه باساطیر قصه سرایان است مگر مدرک قابل اعتمادی به دست آید. (4) ابن عباس (ره) تصریح فرموده که یزید از اعوان و انصار خود به مکه فرستاده بود تا امام علیه السلام را به قتل برسانند و حرمت حرم خدا را با قتل آن حضرت از بین ببرند و لذا امام (ع) ناچار از مکه حرکت فرموده است تا از کشته شدن به شکل غفلتی

أمان یابد تا در دشت کربلاء به قربانگاه خود بشتابد و علنی و آشکارا خود را در راه دین قربان نماید. [ صفحه 809] (5) ابن عباس (ره) گفته: این رفتار یزید با امام (ع) از روی عداوت با خدا و رسول الله (ص) و اهل بیت پیغمبر که آیه ی تطهیر در حق آنها نازل شده می باشد پس کسی که دشمن خدا و رسول (ص) باشد در کفر او شکی نیست. (6) ابن عباس با صراحت لهجه نوشته که پدر و اجداد یزید از دشمنان خدا و رسول (ص) بودند و آنها ایمان نیاورده اند و آنها طغاه فجره بودند که در تمامی مواطن پدر و جد یزید با رسول الله (ص) محاربه نموده اند و فرموده اگر من تنوانم از تو مؤاخذه نمایم و پیش دستی نمائی به من در شتاب به آخرت خداوند از جهت نصرت به ما کفایت می کند و زود باشد که خواهی دانست بعد از این و وبال عمل خود را خواهی دید. (7) ابن عباس (ره) گفته: یا یزید از بزرگترین شماتت حمل کردن توست بنات رسول الله (ص) و اطفال و حرم او را از عراق تا شام أسیر و دستگیر تا به مردم نشان داده باشی قدرت خود را بر ما و این که بر ما قهر و غلبه نموده و مستولی شدی بر آل رسول الله (ص) به گمان این که أخذ نمودی خون اهل خودت از کفار و فجار در روز جنگ بدر، و انتقام را ظاهر نمودی و آن را پنهان داشته بودی، اگر از جراحت دست من در أمان بوده باشی از جراحت زبان من در امان نخواهی شد [ صفحه

810] به دهن تو باد سنگ و خاک. البته کسی که حبر امت و عالم مسلمانها باشد باید به ظالم خونخواری و آدم کش ناپاکی و دژخیم خون آشامی مانند یزید پلید با زبان و قلم خویش مانند حبرالامه عبدالله بن عباس رضوان الله علیهما پسر عموی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اعمال ناهنجار وی را انکار نموده و آدم کشی او را تقبیح نماید: آیا برای ریاست چند روزه و سلطنت دو روزه ی دنیا فرزند پیغمبر (ص) و جگرگوشه ی زهراء (ع) را به قتل می رسانی؟ و جوانان بنی هاشم و بزرگان صحابه را می کشی؟ و به صغیر و کبیر و زن و مرد و خوردسال و کهن سال رحم نمی نمائی؟ از عذاب ألیم خداوندی باک نداری؟ و به اسلام و مسلمین و قرآن کریم این أندازه خیانت ورزیده باشی؟ ألا لعنه الله علی القوم الظالمین. پس باید گفت: خداوند لعنت کند بر یزید و اتباع او و آنهائی که منع می کنند از لعن کردن بر یزید و لعن وی را روا نمی دانند چه خوش گفته امیر علی شیرنوائی قطعه ی زیرا را آنجا که سروده: ای که گفتی بر یزید و آل او لعنت مکن ز آن که شاید حق تعالی کرده باشد رحمتش [ صفحه 811] آنچه با آل نبی کرد او، اگر بخشد خدای هم ببخشاید ترا گر کرده باشی لعنتش [543] در کتاب لطائف الطوائف گوید [544] : مولانا شیخ حسین [545] در زمان سلطان ابوسعید میرزا محتسب به استقلال بود چنان که میرزا گفته بود که مولانا شریک ملک منست.... الخ. در زمان میرزا بابر فقیهی دانشمند سمرقندی مولانا مزید نام به هرات آمده بود

روزی ایشان در مجلس میرزا بودند و مولانا مزید نیز حاضر بود میرزا از او پرسید که در لعن یزید چه می گوئی؟ گفت روا نیست زیرا که از اهل قبله بوده میرزا روی به ایشان کرد و گفت مولانا مزید خود این می گوید شما چه می گوئید؟ گفتند ما می گوئیم: صد لعنت بر یزید و صد دیگر بر مزید. مسعودی (ره) در مروج الذهب گوید [546] : و کان یزید صاحب طرب [ صفحه 812] و جوارح و کلاب و قرود و فهود و منادمه علی الشراب و جلس ذات یوم علی شرابه و عن یمینه ابن زیاد و ذلک بعد قتل الحسین (ع) فاقبل علی ساقیه فقال: اسقنی شربه...... تا آخر آن دو بیت که در صفحه: 797 نقل گردیده بعد گوید: ثم أمر المغنین فغنوا و غلب علی اصحاب یزید و عماله ما کان یفعله من الفسوق و فی أیامه ظهر افغناء بمکه و المدینه و استعلمت الملاهی و أظهر الناس شرب الشراب و کان له قرد یکنی بأبی قیس یحضره مجلس منادمته و یطرح له متکاء و کان قردا خبیثا و کان یحمله علی أتان و حشیه قد ریضت و ذللت لذلک بسرج و لجام و یسابق بها الخیل و علی أبی قیس قباء من الحریر الاحمر و الاصفر مشهر و علی رأسه قلنسوه من الحریر ذات ألوان بشقائق و علی الاتان سرج من الحریر الاحمر منقوش ملمع بانواع من الوان فقال فی ذلک بعض شعراء الشام فی ذلک الیوم: تمسک أبا قیس بفضل عنانها فلیس علیها ان سقطت ضمان ألا من رأی القرد الذی سبقت به جیاد امیرالمؤمنین أتان و لما شمل الناس جور یزید

و عماله و عمهم ظلمه و ما ظهر من [ صفحه 813] فسقه من قتله ابن بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و انصاره و ما ظهر من شرب الخمور و سیره سیره فرعون بل کان فرعون أعدل منه فی رعیته و انصف منه لخاصته و عامته أخرج اهل المدینه عامله علیهم و هو عثمان بن أبی سفیان و مروان بن الحکم و سائر بنی أمیه و ذلک عند تنسک ابن الزبیر و تألهه و اظهار الدعوه لنفسه و ذلک فی سنه ثلاث و ستین (تا این که گوید): فسیر الیهم بالجیوش من أهل الشام علیهم مسلم بن عقبه المری الذی أخاف المدینه و نهبها و قتل أهلها و بایعه أهلها علی أنهم عبید یزید و سماها نتنه و قد سماها رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم طیبه و قال من أخاف المدینه أخافه الله فسمی مسلم هذا لعنه الله بمجرم و مسرف لما کان من فعله.... الخ تا آخر آن جنایاتی که از یزید صادر شده که هر یک در تنهائی برای مستحق لعن بودن او کافی است و مسعودی (ره) و دیگر مؤرخین اسلامی تفصیلا نقل کرده اند. [ صفحه 814] (خاتمه ی اضافات) نظر بر این که تعداد صفحات کتاب «تحقیق» درباره ی أربعین با اضافات بعضی از فوائد و تحقیقات رو به فزونی می رود و ضخامت کتاب بیشتر می گردد و در این طبع دوم کتاب باز مقداری اضافه شد. لذا در اینجا به تعلیقات و اضافات و ضمیمه ی آنها بر کتاب خاتمه داده و شکر به درگاه خداوند قادر متعال به جا می آورم که توفیق عنایت فرمود و کتاب را با

ضمائم و زیادات به اتمام رسانیده و نیز موفق به طبع دوم آن شدم و چون اصل موضوع کتاب راجع به سرور شهیدان و سید مظلومان سیدالشهداء سلام الله علیه است امیدوارم به خاطر آن حضرت در ساحت اقدس و پیشگاه مقدس حضرت ولی عصر و ناموس دهر امام زمان و حجت دوران بقیهالله ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه مورد نظر اقدس و اشرف واقع گردد ان شاءالله تعالی و از جناب آقای حاج محمد آقا زارع نعمتی که با نفقه ی وی این کتاب طبع دوم شد کمال تشکر داشته و مزید تأییدات و توفقیات ایشان را از درگاه خداوند قادر متعال مسئلت می نمایم. [ صفحه 815] و الحمد لله اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و صلی الله علی سیدنا و نبینا خاتم الانبیاء و المرسلین «محمد» و آله الطیبین الطاهرین و سلم تسلیما. جای بسی شکرگذاری به درگاه خداوندیست که طبع دوم کتاب در 30/ ع 1398 /1 ه ق خاتمه یافت و از درگاه خداوندی توفیق بیشتری را در خدمات دینی مسئلت نموده و خلوص نیت را در تمامی اعمال و کارهای خویشتن خواستارم- بحق النبی و آله الطاهرین صلوات الله علیهم اجمعین. تبریز- محمد علی القاضی الطباطبائی شکر خدا را سزا است که بنا به امر حضرت آیهالله سیدی الوالد الماجد دام ظله العالی به مقابله ی این کتاب شریف و تحقیق منیف موفق گردیده و اهتمام و جدیت کامل در طبع و تصحیح آن مبذول شد و الحمد لله تعالی بتاریخ 19 / 12 / 56 ه. ش سید محمد تقی قاضی طباطبائی

پاورقی

[1] راجع به صفحات طبع اول کتاب است.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه