حدیث اشک صفحه 141

صفحه 141

ارث نمیگذارد، طوری جعل میکردید که بر خلاف صریح قرآن نباشد و لذا باید میگفتید: «أنا مِن بین الأنبیاء لا أُوَرَّثُ» یعنی فقط من از میان انبیاء ارث نمیگذارم، اما اینکه جعل کردهاید «نحن معاشرَ الأنبیاء لا نُوِّرَّث» یعنی «ما طائفه انبیاء ارث نمیگذاریم» بر خلاف منطق قرآن است زیرا قرآن میفرماید: «و وَرِث سلیمانُ داودَ»[5] و «أولوا الأرحام بعضُها أولی بِبَعْضٍ فی کتابِ اللهِ»[6] و «یوصیکُمُ اللهُ فی أولادِکُم للذَّکَرِ مثلُ حَظِّ الأُنْثَیَیْنِ»[7] و «إنَّ تَرَکَ خَیْراً الوصیّهُ لِلْوالِدَیْنِ و الأقرَبینَ بالمعروفِ حقاً علی المتّقینَ»[8] و از قول یحیی میفرماید: «ربَّ هَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلیّاً، یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِن آلِ یَعقُوبَ»[9]

سوم اینکه میگویی ارث پیغمبران اموال نیست بلکه فقط علم و حکمت و نبوت است، اگر میخواستی حدیث جعل کنی لا أقل «نبوت، را جزو میراث پیغمبران قرار نمیدادی، زیرا یکی از پیغمبران پدر من است و هرگز از آن حضرت نبوت به کسی بعنوان ارث انتقال نیافت، زیرا بر همه معلوم است که او خاتم پیغمبران است و پس از او پیغمبری نخواهد آمد.

چهارم اینکه: چطور همسران پدرم همه از شوهر ارث میبرند و اکنون در منزل پدرم از باب به ارث بردن منزل ساکنند، لکن من که دختر او میباشم از پدرم ارث نمیبرم؟!

پنجم اینکه: مگر فراموش کردی روزی را که شوهرم علی علیهالسّلام با عمویش عباس از برای احتجاج نزد تو آمدند و هر یک ادعای ارث پیغمبر را مینمودند، تو در پاسخ آنان گفتی: پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرزند دارد و با وجود فرزند نه عمو ارث میبرد و

نه پسر عمو.»

ششم اینکه: اگر پیغمبر ارث نمیگذارد پس چرا دختر تو عایشه، گفت: پیغمبر را در حجره من دفن نمائید و بنابر عدم ارث خانههای آن حضرت باید تمامی فروخته شود و جزو صدقات تقسیم بر فقراء و مساکین گردد، پس چرا زوجات آن حضرت را از خانههاشان بیرون نمیکنی تا فقراء و مساکین مدینه در خانه، جایگزین شوند؟!

هفتم اینکه: اگر (بنابر قبول حدیث جعلی) پیغمبران فرموده باشند ما خانه و عقار و ذهب و فضه به ازث نمیگذاریم مراد آنان این است که مال دنیا آنقدر ارزش ندارد که ما به آن دل خوش کنیم و بعنوان ارث به کسی دهیم بلکه ارثی که از ما باقی میماند برازنده و در خور شأن ماست و آن ارث، علم و حکمت و دانش و فقاهت است.

هشتم اینکه: ای ابابکر! به من میگویی تو راستگوی در قول و رفتار میباشی، اگر مرا راستگو میدانی، چرا ادعای مرا در مورد ارث بردن از پدر قبول نمیکنی؟!

نهم اینکه: مگر قلاع خیبر در سال هفتم هجرت فتح نشد و آیه «و آتِ ذالقربی حقَّهُ»[10] در همان سال بعد از فتح خیبر بر پیغمبر نازل نگردید و آن حضرت از طرف خدا مأمور نگشت تا اینکه فدک را به من بدهد؟ از طرفی فدک در حیات پدرم رسول الله صلیالله علیه و آله سه سال در دست من بود و فدک «نِحله» پدرم میباشد «و النّحلهُ هیَ الإعطاءُ من طیب النّفس» یعنی نحله، بخششی است که از روی طیب نفس وکمال رضایت به کسی بدهند، و پدرم فدک را در حال حیاتش به من

بخشید و بخشش به «ذی رحم» شرعاً لزوم آور[11] است و بنابراین حتی خود پیغمبر هم حق رجوع به فدک را نداشته است، پس تو به چه دلیلی حق مسّلم مرا غصب کردی؟

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه