400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 100

صفحه 100

امیرمؤ منان علی ( ع ) فرمود : اگر چنین کنید ، بین شما و آنها جنگی بروز می کند ، و شما همچون سرمه چشم یا نمک طعام اندک هستید ، امت اجتماع کرده اند و سخن پیامبرشان را ترک نموده اند ، و به خداوند دروغ بسته اند ، من در این باره با اهل بیت خودم مشورت کردم ، آنها سفارش به سکوت کردند چرا که به کینه توزی و دشمنی مخالفان نسبت به خدا و اهل بیت رسول خدا ( ص ) اطلاع داشتند .

آنها همان کینه های زمان جاهلیت را تعقیب می کنند و می خواهند انتقام آن زمان را بکشند ، تا این که فرمود :

( ولی نزد ابوبکر بروید آنچه را که از پیامبر ( ص ) خود ( در شاءن من ) شنیده اید به او خبر دهید ، و او را از شبهه خارج سازید تا این موضوع ، حجت را بر ضد او نیرومندتر کند ، و عقوبت او را هنگامی که در پیشگاه خدا قرار می گیرد رساتر نماید ، که پیامبر خدا را نافرمان کرده و با او مخالفت نموده است ! )

این دوازده نفر به مسجد رفتند و آن روز ، روز جمعه ( چهارمین روز رحلت رسول خدا ( ص ) بود ، اطراف منبر رسول خدا ( ص ) را احاطه نمودند .

وقتی که ابوبکر به منبر رفت ، هر یک از آن

دوازده نفر سخنی را ( به طور مستدل ) به ابوبکر گفتند ، و از حق و شاءن علی ( ع ) دفاع نمودند و گفتار پیامبر ( ص ) را در فضایل علی ( ع ) به یاد او آوردند ، که برای رعایت اختصار از ذکر آن سخنان ، خودداری شد . ( 159 )

نخستین کسی که با ابوبکر سخن گفت : خالد بن سعید بن عاص بود ، سپس بقیه مهاجران ، و بعد از آنها انصار ، سخن گفتند .

روایت شده وقتی که آنها از گفتار خود فارغ شدند ، ابوبکر در بالای منبر درمانده شد و جواب عقلایی بر رد آنها نداد جز این که گفت :

و لیتکم و لست بخیرکم ، اقیلونی اقیلونی .

( ولایت بر شما شایسته من نیست و من بهترین شما نیستم ، بیعت خود را نسبت به من فسخ کنید و بشکنید ) .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه