400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 109

صفحه 109

که تو در آن هستی سزاوارترم و اگر از آن کناره گیری نکنی کافر می شوی ، چه خواهی گفت ؟

عرض کرد : اگر رسول خدا ( ص ) را ببینم و آن چه که تو می گویی را برایم بگوید ، مرا کفایت می کند .

حضرت فرمود : پس وقتی که نماز مغرب را خواندی ، نزد من بیا .

ابوبکر بعد از بازگشت و امیرالمؤ منین ( ع ) دستش را گرفت و به سوی قبا برد . ( در آن جا ) پیامبر را مشاهده کرد که در مقابل قبله نشسته و خطاب به ابی بکر فرمود : ای عتیق ، بر علی حمله ور شدی و در منصب نبوت نشستی و در این باره ، از پیش با تو سخن گفته ام . پس این لباس ( خلافت را ) را که پوشیده ای از تن بیرون بیاور و این مقام را برای علی خالی کن و گرنه وعده گاه تو آتش جهنم است . سپس امیرالمؤ منین ( ع ) دست ابوبکر را گرفت و از مسجد بیرون برد و رسول خدا ( ص ) نیز از نزد آنها برخاست . آنگاه امیرالمؤ منین ( ع ) نزد سلمان رفت و قضیه را برای او باز گفت .

سلمان عرض کرد : حتما قضیه تو را بازگو می کند و آن را برای دوستش ( عمر ) افشا کرده و بیان خواهد نمود . امیرالمؤ منین ( ع ) تبسم کرد و فرمود : ممکن است دوستش را باخبر کند ، که چنین خواهد کرد ، ولی به خدا سوگند هرگز این

قضیه را تا روز قیامت ( برای دیگران ) نقل نخواهد کرد؛ زیرا آن دو ، محتاطترند در مورد خودشان از این که این موضوع را فاش نمایند .

سپس ابوبکر با عمر ملاقات کرد و گفت : همانا علی ( ع ) چنین کرد و به رسول خدا ( ص ) چنین و چنان گفت . عمر به او گفت : وای بر تو ، چقدر کم عقلی . به خدا قسم ، تو هم اکنون گرفتار سحر ابن ابی کبشه ( امیرالمؤ منین ) هستی و حتما سحر بنی هاشم را فراموش کرده ای .

از کجا محمد باز می گردد ؟ هر کس که مرد ، دیگر برنمی گردد . همانا بودن تو در این منصب ، از سحر بنی هاشم بزرگ تر است . پس این لباس ( خلافت ) را بر تن کن و فرمانروایی کن . ( 177 )

بخش پنجم : مصایب پس از غصب ولایت

148

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه