400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 114

صفحه 114

علی ( ع ) آمده عرضه داشت : تعجب از شما بنی هاشم است با آن که مردمی باحقیقتید و حسب و نسب شما از همه صحیح تر و با رسول خدا ( ص ) پیوند دارید و کتاب الهی را از همه بهتر می فهمید در عین حال حق شما را غصب کردند ؟ !

فرمود : ای پسر دودان تو آدمی مضطرب و ناآزموده و تنگ حوصله ای و گفتار تو به جایی پابند نیست و به جهت خویشاوندی با تو باید پاسخ تو را داد بدان که خلافت حق اصلی و ارثی من است . لیکن دیگران غاصبانه آن را از من گرفتند و مردمی سخی آن را به جهاتی که خود می دانستند به دیگران واگذار کردند و عده بخیلی آن را از واگذاشتن به صاحبانش منع کردند آن گاه این مصراع امرءالقیس را خواند که ( فدع عنک نهبا صبح فی حجراته ) دست بردار از غارتی که در نواحی آن بانگ و فریادها زده اند .

یعنی از این که سه نفر اول حق مرا غصب کردند دست بردار و در باب تجاوزات پسر ابوسفیان گفتگو کن . روزگار مرا پس از گریانیدن خندانید و جای تعجب نیست زیرا مردم به خدا قسم از رفق و مدارای با من ماءیوسند و می خواهند در کار خدا مداهنه کنند و آن هم که از من ساخته نیست و اگر محنت ها از ما دور شود ایشان را به صراط حقیقت می خوانم و اگر بمیرم یا کشته شوم باید بر آنها حسرت نخوری و بر فاسقان متاءسف نشوی . ( 187 )

156

حلیت طلبی محمد بن ابی بکر در حال جان کندن پدرش نزد او آمد و گفت : پدر ، تو را در حالی می بینم که قبل از امروز ندیده بودم .

ابوبکر گفت : پسرم ، من به آن مرد ظلمی روا داشته ام که اگر مرا حلال کند ، امیدوارم حالم بهتر شود !

پرسیدم : پدر ، چه کسی را می گویی ؟

گفت : علی بن ابیطالب را .

گفتم : من قول می دهم که در این باره با علی ( ع ) صحبت کنم و برای تو حلالیت بگیرم ، چرا که او سختگیر نیست .

محمد بن ابی بکر نزد امیرالمؤ منین ( ع ) آمد و عرض کرد : پدرم در بدترین حالات است و چنین سخنانی گفته ، و من به او قول داده ام برایش از شما حلالیت بگیرم . آیا او را حلال می کنی ؟

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه