400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 117

صفحه 117

فرمود : آری کشتار و مرگی عمومی و طاعونی شنیع ، که از مردم یک سوم باقی می ماند و منادی از آسمان ، نام یکی از فرزندان مرا می خواند ، و بلاها بسیار می شود ، تا جایی که زنده ها آرزوی مرگ می کنند و کسی که بمیرد ، راحت شده و کسی که نزد خدا عملی درست دارد ، نجات می یابد ، سپس مردی از تبار من ظهور و زمین را ، چنان که از ستم ، پر شده ، از عدل پر می کند . خداوند بقایای قوم موسی را برای یاری او می فرستد و اصحاب کهف برایش زنده می شوند و خدا او را با فرشتگان و جن و شیعیان مخلص تاءیید می نماید و آسمان ، باران و زمین نباتش را می دهد .

گفت : ای ابوالحسن می دانم که تو جز به حق سوگند نمی خوری ، ولی به خدا قسم تو و فرزندانت ، شیرینی خلافت را نخواهد چشید ؟

فرمود : شما برای من و فرزندانم ، جز دشمنی چیزی نمی افزایید ؟

وقتی که مرگ عمر نزدیک شد ، امام ( ع ) را خواست و گفت : یا علی ( ع ) اصحابم مرا متولی امورشان کردند ، اگر مرا حلال کنی ، بهتر است ؟

فرمود : اگر من حلال کنم ، نسبت به پیامبر ( ص ) و دخت او چه می کنی ؟

سپس امام ( ع ) در حالی که می فرمود : ( و اسّروا النّدامه

لمّا راءو العذاب ) ( 190 ) هنگام دیدن عذاب ، ندامت را پوشیدند .

او را ترک گفت . ( 191 )

158

اقرار عمر و خلافت علی ( ع ) ابن عباس که خدای از او خشنود باد ! در آغاز خلافت عمر پیش او رفتم ، برای او روی سبدی که از برگ خرما بافته شده بود یک صاع خرما ریخته و آورده بودند . او مرا به خوردن از آن خرما دعوت کرد . من فقط یک خرما خوردم ، عمر شروع به خوردن کرد و تمام آن خرما را خورد . آن گاه از ظرفی سفالی که کنارش بود آب آشامید و بر تشکچه ای که برایش گسترده بودند به پشت خوابید و حمد و سپاس خدا را گفت و چند بار تکرار کرد .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه