400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 118

صفحه 118

آن گاه به من گفت : ای عبدالله از کجا می آیی ؟

گفتم : از مسجد .

گفت : پسر عمویت را در چه حالی رها کردی ؟

پنداشتم منظورش عبدالله بن جعفر است . گفتم : در حالی که با هم سن و سال های خودش بازی می کرد .

گفت : منظورم او نیست بلکه مقصودم سالار و بزرگ شما اهل بیت است .

گفتم : او را در حالی رها کردم که با سطل بر نخل های فلان کس آب می داد و در همان حال قرآن تلاوت می کرد .

گفت : ای عبدالله ، خون شتران تنومند قربانی بر گردن تو باشد اگر پاسخ سؤ الی راکه از تو می پرسم از من پوشیده داری ؛ آیا هنوز در دل او چیزی از مسئله خلافت باقی مانده است

؟

گفتم : آری .

گفت : آیا می پندارد که پیامبر ( ص ) به خلافت او نص و تصریح فرموده است ؟

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه