400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 122

صفحه 122

آنان را در خانه ای جمع کن و یارانت را بر در خانه بگمار تا آنان به مشورت بپردازند و یک نفر از خود را برگزینند؛ اگر پنج نفر یک راءی دادند و یک نفر دیگر مخالفت کرد گردنش را بزن . و اگر چهار نفر یک راءی دادند و دو تن دیگر مخالفت کردند گردن آن دو را بزن . و اگر سه نفر یک راءی و سه نفر دیگر رای دیگر دادند ، راءی آن سه نفری که عبد الرحمن در آنهاست برگزین ، و اگر آن سه نفر دیگر بر خلاف آن اصرار کردند گردن آنها را بزن ، و اگر سه روز گذشت و بر امری اتفاق نظر نیافتند گردن هر شش نفر را بزن و مسلمانان را به حال خودشان رها کن تا کسی را برای خود برگزینند . ( 197 )

چون عمر دفن شد ، ابوطلحه آنها را جمع کرد و خود با پنجاه مرد مسلح از انصار بر در خانه ایستاد . اهل شورا شروع به سخن گفتن کردند و دعوا و ستیزه برخاست . نخستین کاری که طلحه کرد این بود که آنان را شاهد گرفت که حق خود را به عثمان بخشید و به نفع او کنار رفت ، زیرا می دانست که مردم او را با علی و عثمان برابر نمی دانند و با وجود آنها خلافت برای او پا نمی گیرد ، از این رو خواست با بخشش امری که خود از آن بهره ای نداشت و نمی توانست بدان دست یابد جانب عثمان را تقویت و جانب علی ( ع ) را تضعیف

کند .

زبیر در معارضه خود گفت : من هم شما را گواه می گیرم که من حق خود را از شورا به علی بخشیدم ؛ و او به این علت چنین کرد که دید با بخشیدن طلحه حق خود را به عثمان ، علی ( ع ) تضعیف شد و تنها ماند و تعصب خویشاوندی به او دست داد ، زیرا وی پسر عمه امیرمؤ منان ( ع ) یعنی فرزند صفیه دختر عبدالمطلب بود و ابوطالب دایی وی به شمار می رفت . و دلیل این که طلحه جانب عثمان را گرفت آن بود که میانه خوبی با علی ( ع ) نداشت ، زیرا او از قبیله بنی تیم و پسر عموی ابوبکر بود و در دل های بنی هاشم داشتند ، و این مساءله ریشه در طبیعت بشر دارد به ویژه در سرشت و طبیعت مردم عرب ، و تجربه تا به امروز نشان داده است . ( 198 )

با شرایط فوق چهار تن باقی ماندند ، سعد بن ابی وقاص گفت : من سهم خودم را از شورا به پسر عمویم عبدالرحمن بخشیدم ؛ زیرا هر دو از بنی زهره بودند و نیز سعد می دانست که راءی نمی آورد و حکومت به چنگ وی نمی آید . چون سه تن بیشتر نماند ، عبدالرحمن به علی و عثمان گفت : کدام یک از شما خود را از خلافت بیرون می کند و به یکی از دو نفر باقی مانده راءی می دهد ؟ هیچ کدام پاسخ ندادند . عبدالرحمن گفت : من هم شما را گواه می گیرم که خود

را از خلافت بیرون کردم تا یکی از شما دو نفر را انتخاب کنم . باز آن دو ساکت ماندند . عبدالرحمن رو به علی ( ع ) کرد و گفت : با تو بیعت می کنم به شرط آن که به کتاب خدا و سنت رسول خدا و سیره شیخین ابوبکر و عمر رفتار کنی . ( 199 ) علی ( ع ) فرمود : بلکه به کتاب خدا و سنت رسول خدا و نظر خود رفتار می کنم .

عبدالرحمن رو به عثمان نمود و همین پیشنهاد را به وی کرد و عثمان پذیرفت . دوباره پیشنهاد را به علی ( ع ) تکرار کرد و آن حضرت همان پاسخ داد ، عبدالرحمن سه بار این پیشنهاد را تکرار کرد و چون دید که علی ( ع ) از راءی خود باز نمی گردد و عثمان پاسخ مثبت می دهد با عثمان دست بیعت داد و گفت : سلام بر تو ای امیرمؤ منان .

گویند : علی ( ع ) به عبدالرحمن گفت : به خدا سوگند ، تنها بدین دلیل چنین کردی که همان امیدی را به وی بسته ای که رفیقان به دوست خود داشت ؛ خداوند میان شما اختلاف افکند و به شومی عطر منشم دچارتان کند ( 200 )

گویند : چندی بعد میان عثمان و عبدالرحمن اختلاف افتاد و تا دم مرگ با یکدیگر سخن نگفتند . ( 201 )

163 عیادت عثمان از حضرت علی ( ع ) علی ( ع ) بیمار شد ، عثمان از او عیادت کرد و علی ( ع ) این بیت را خواند :

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه