400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 129

صفحه 129

علی ( ع ) فرمود : آیا این دستور را اجرا می کردی ؟

خالد گفت : سوگند به خدا اگر او قبل از سلام نماز ، مرا نهی نمی کرد تو را می کشتم .

در این هنگام علی ( ع ) تکان سختی به خالد داد ، خالد به زمین خورد ، مردم اطراف علی ( ع ) را گرفتند که خالد را رها کند ، عمر گفت : به خدای کعبه خالد را می کشد .

مردم به علی ( ع ) عرض کردند : تو را به صاحب این قبر ( پیامبر ( ص ) سوگند می دهیم خالد را رها کن ، آن گاه حضرت ، او را رها کرد .

و از ابوذر غفاری نقل شده که گفت : حضرت علی ( ع ) گلوی خالد را با دو انگشت اشاره و وسطی ، گرفت ، آنچنان فشار داد که خالد نعره کشید ، مردم ترسیدند و هر کس در فکر خود بود ، و در آن هنگام خالد لباس خود را پلید کرد و پاهای خود را به هم می زد و هیچگونه سخنی نمی گفت .

ابوبکر به عمر گفت : این است نتیجه مشورت واژگونه ای که با تو کردم ، گویی حادثه امروز را می دیدم ، و خدا را شکر می کنم که ما را سلامت داشت .

هر کس که نزدیک می شد تا خالد را از چنگ نیرومند علی

( ع ) نجات دهد ، نگاه تند علی ( ع ) آنچنان او را وحشت زده می کرد که برمی گشت ، ابوبکر عمر را نزد عباس ( عموی پیامبر ( ص ) فرستاد ، عباس آمد و شفاعت کرد و علی ( ع ) را سوگند داد و گفت : تو را به حق این قبر ( اشاره به قبر پیامبر ( ص ) و صاحبش و به حق فرزندانت و به مادرشان خالد را رها کن .

آن گاه علی ( ع ) خالد را رها ساخت .

عباس بین دو چشم علی ( ع ) را بوسید .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه