400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 136

صفحه 136

ابوبکر از نزد علی ( ع ) خارج شد و آن را با خود خلوت کرد و تا شب به کسی اجازه نداد بر او وارد شود و این در حالی بود که عمر به خاطر این که شنیده بود ابوبکر با علی ( ع ) خلوت کرده ، در میان مردم تردد می کرد .

ابوبکر در آن شب به خواب رفت و در عالم رؤ یا ، رسول

خدا ( ص ) را در جایگاه مخصوصش مشاهده کرد .

ابوبکر به جانب رسول خدا ( ص ) برخاست تا بر آن حضرت سلام نماید؛ ولی رسول خدا ( ص ) رویش را برگرداند .

ابوبکر گفت : ای رسول خدا ( ص ) ، آیا فرمانی صادر فرموده ای و من آن را انجام نداده ام ؟

رسول خدا ( ص ) فرمود : جواب سلام تو را چگونه بدهم ، در حالی که دشمنی ورزیدی با کسی که خدا و رسولش او را دوست دارند ؟ حق را به اهلش بازگردان .

ابوبکر گفت : عرض کردم . چه کسی اهل آن است ؟ فرمود : کسی که دیروز تو را درباره آن مورد عتاب قرار داد و او علی ( ع ) است .

ابوبکر گفت : همانا به فرمان شما حق را به او باز می گردانم .

پس شب را به صبح آورد و ( صبح ) در حالی که می گریست ، به علی ( ع ) عرض کرد : دستت را بگشا . پس با او بیعت نمود و امر ( امارت بر امت ) را به آن حضرت تسلیم نمود و عرضه داشت : به سوی مسجد رسول خدا ( ص ) می روم و آن چه را دیشب در خواب دیده ام ، و آن چه را که ( دیروز و امروز ) مابین من و تو گذشت برای مردم باز خواهم گفت و جانم را از زیر بار این امر ( امامت بر مردم ) آزاد خواهم کرد و بر شما به امارت ( بر مؤ منین ) سلام می

نمایم .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه