400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 145

صفحه 145

بخش هفتم : بدگویی و ناسزا به علی ( ع ) پس از شهادت

176

بیان فضل از زبان دشمن قیس بن ابی حازم روایت کرده است که گفت : در بازار مدینه گردش می کردم در مسیر خود به دکانهای روغن زیتون فروشی رسیدم ، سواره ای را دیدم ، که گروهی از مردم اطراف او را فرا گرفته اند و آن سواره بر حضرت علی ابن ابی طالب ( ع ) ناسزا می گوید ، در این هنگام ، ( سعد بن ابی و قاص ) فرا رسید و توقف کرده ، پرسید : این سواره کیست ؟

در پاسخ گفتند : مردکی است که به حضرت علی ( ع ) ناسزا می گوید . پیش آمد و جمعیت مردم را شکافت تا در برابر آن مرد قرار گرفت و گفت : ای مرد ! چرا به علی ( ع ) ناسزا می گویی ؟ مگر نه این

است که او نخستین کسی است که اسلام اختیار کرده است ؟ و اولین کسی است که با پیغمبر اکرم ( ص ) نماز خوانده است ؟ مگر نه این است که او داماد رسول خدا ( ص ) و پرچمدار او ، در جنگ های آن حضرت است ؟ سپس ( سعد بن ابی و قاص ) رو به قبله ایستاد دست هایش را بالا برد و گفت : پروردگار ! براستی که این شخص از ولیّی از اولیای تو عیب جویی می کند و به او ناسزا می گوید ، اینک پروردگارا پیش از آن که این جمعیت متفرق شوند ، قدرت خویش را در نابودی این مردک ، به آنها نشان بده . ( قیس ) می گوید : به خدا سوگند ! هنوز مردم متفرق نشده بودند که اسب ، او را به سوی دکان روغن فروشی پرتاب کرد ، چنان سرش به زمین خورد که سر و مغزش شکافت ! ( 216 )

177

عذر بدتر از گناه ابن ابی الحدید روایت می کند : روزی علی ( ع ) به مسجد آمد و کنار عمر نشست ، عده ای نیز در مسجد بودند وقتی حضرت برخاست ، یک نفر از حضرت بدگویی کرد و او را به تکبر و خودپسندی متهم نمود .

عمر گفت : کسی مانند او حق دارد که تکبر کند ! به خدا سوگند اگر شمشیر او نبود هرگز ستون اسلام برپا نمی شد ، ( 217 ) گذشته از این او بهترین داور امت اسلام است و دارای سوابق درخشان و شرافت در امت اسلامی است

! !

یک نفر پرسید : پس چرا او را ( برای خلافت ) نپذیرفتند ؟ عمر گفت : به خاطر کم سن بودن و محبتی که به فرزندان عبدالمطلب داشت او را نپسندیدیم ! ( 218 )

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه