400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 174

صفحه 174

حضرت می فرماید : فاطمه ( س ) چشمش را باز کرد ، ( یعنی قبل از مرگ کامل که بنابر علم امروز مدتی طول می کشید ، به در خواست مقام ولایت

و قدرت لایزال الهی ، فاطمه حیات مجدد یافت ) و به صورت علی ( ع ) نگریست و به گریه افتاد .

سپس سخنانی با یکدیگر در میان گذاشتند و بعد از مدتی کوتاه ، فاطمه زهرا ( س ) از دنیا رفت . ( 249 )

206

آخرین سخنان زهرا ( س ) و علی ( ع ) حضرت زهرا ( س ) در ساعات آخرت زندگانی خویش با امام علی ( ع ) ، رازی را بر ملا نمود و از شهادت و لحظه های وفات خویش خبر داد : ای اباالحسن ! در همین ساعت به خواب رفته بودم ، پس محبوبم رسول خدا ( ص ) را در قصری از مروارید سفید دیدم ، چون مرا دید ، فرمود : دخترم ! به نزد من بشتاب که سخت مشتاق تو هستم ، بی صبرانه پاسخ دادم : سوگند به خدا ، پدر جان ! اشتیاق من برای زیارت شما شدیدتر است ؛ در این هنگام پدرم فرمود : تو امشب در پیش ما خواهی بود علی جان ! رسول خدا ( ص ) آنچه وعده داده دهد راست است و آنچه عهد و پیمان بندد وفا کند . ( 250 )

208

علی ( ع ) کنار بستر زهرا ( س ) امیرمؤ منان با شتاب به خانه آمد وقتی وارد اطاق شد ، ناگهان دید که حضرت زهرا ( س ) روی بستر افتاده است و به طرف راست و چپ می پیچید . . . امام ، سر حضرت زهرا ( س ) را به دامن گرفت و صدا زد : ( ای زهراء ! ) ، پاسخی از او نشنید صدا زد : ای دختر رسول خدا ( ص ) ! پاسخی از او نشنید صدا زد : ای دختر کسی که با گوشه های عبایش ، زکات را به تهیدستان می رساند ، صدایی از او

نشنید ، صدا زد : ای دختر کسی که فرشتگان گروه گروه در آسمان با او نماز خواندند ، پاسخی از او نشنید ، صدا زد : ای فاطمه ( س ) ! با من سخن بگو ، من پسر عموی تو علی بن ابی طالب هستم .

در این هنگام حضرت زهرا ( س ) چشمهایش را گشود ، همین که به چهره علی ( ع ) نگاه کرد گریه او را گرفت ، علی ( ع ) نیز گریه کرد .

امام علی ( ع ) فرمود : چرا تو این چنین می نگرم ، چه حادثه ای رخ داده است ؟ ! من پسر عموی تو علی هستم .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه