400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 188

صفحه 188

امام حسن رفت و پس از مدتی برگشت و فرمودند : بابا ،

خواهرم زینب است که از عقب جنازه می آید و گریه می کند .

علی ( ع ) جنازه فاطمه زهرا ( س ) را به بقیع آورد و داخل قبر نهاد . ( 275 )

228

تکفین و تدفین زهرا ( س ) ( پس از وفات فاطمه ) چون شب شد ، حضرت علی ( ع ) او را غسل داد و در جنازه گذاشت و امام حسن ( ع ) را فرمود که ابوذر را طلب کن . چون ابوذر حاضر شد ، جنازه را برداشتند و به سوی بقیع بردند و بر آن نماز کردند .

چون حضرت امیر ( ع ) از نماز فارغ شد ، دو رکعت نماز به جای آورد و دست های خود را به سوی آسمان بلند کرد و گفت : خداوندا ! این فاطمه دختر پیغمبر توست ، پس او را از ظلمت ها به سوی نور بیرون ببر ، و از شدت ها به سوی شادی سرور . پس زمین به قدر یک میل در یک میل روشن شد .

چون خواستند ان حضرت را دفن کنند ، از بقعه ای از بقعه های بقیع صدا آمد که ، به سوی من بیایید که تربت او را از من برداشته اند . زمانی که حضرت نگاه کرد ، قبر کنده ای دید ، پس جنازه آن حضرت را در آن قبر گذاشتند .

حضرت امیرالمؤ منین ( ع ) از کنار قبر ندا کرد : ای زمین ! امانت خود را که دختر رسول خداست به تو سپردم . پس از زمین صدایی آمد که : یا علی !

من مهربان ترم به او از تو ، برگرد و آزرده خاطر مباش .

چون حضرت خواست برگردد ، قبر پر شد و با زمین هموار و صاف گردید ، و دیگر ندانستند که در کجاست تا روز قیامت . ( 276 )

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه