400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 215

صفحه 215

فان الموت لاقیکا

و لا تجزع من الموت

اذا حل بودادیکا

کما اضحک الدهر

کذلک الدهر یبکیکا

خود را برای استقبال از مرگ آماده کن و بدان که به زودی او تو را در می یابد از مرگ نترس و از ورود او اندوهناک مباش زیرا همان طور که روزگار تو را می خنداند به همان گونه می گریاند . ( 315 )

263

بیچارگی ابن ملجم معلی بن زیاد گفته پسر ملجم حضور امیرالمؤ منین رسیده عرض کرد : به مرکب سواری محتاجم . حضرت به او نگاهی کرده فرمود : تو عبدالرحمن بن ملجم مرادی هستی ؟

گفت : آری باز هم همین پرسش را کرد و همان پاسخ را شنید ، آن گاه به غزوان

فرمود : اسب اشقری را به او بده . چون ابن ملجم سوار بر آن اسب شد و دهانه اش را به دست گرفت و رفت ، حضرت این شعر را خواند . . . یعنی من می خواهم که به او عطا و بخشش کنم و او عزم کشتن مرا دارد ، با این تفاوت در مرام و مسلک هیچ کس او را معذور و بی گناه نخواهد شناخت .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه