400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 233

صفحه 233

معاویه او را نزد خود نگه داشت ، وقتی که خبر شهادت علی ( ع ) به معاویه رسید ، او آن تروریست را به خاطر مژده این خبر ، آزاد ساخت . ( 344 )

292

مهریه قطام چون ابن ملجم به کوفه آمد ، آن راز را به کسی اظهار نکرد و روزی به خانه مردی از قبیله تیم الرباب رفت و قطامه ملعونه را در آن خانه دید ، حضرت امیرالمؤ منین ( ع ) در جنگ خوارج پدر و برادر او را کشته بود و آن ملعونه در نهایت حسن و جمال بود . چون ابن ملجم آن ملعونه را دید ، آتش محبتش در سینه او مشتعل گردید و به او پیشنهاد ازدواج داد ، آن ملعونه گفت که : مهر من سه هزار درهم است و غلامی و کنیزکی و کشتن علی بن ابیطالب ابن ملجم ملعون برای مصلحت گفت : آنچه گفتی قبول کردم به غیر از قتل علی بن ابیطالب که من قدرت آن را ندارم .

قطام ملعونه گفت : او را غافل کن و بکش ، اگر از کشتن رهایی یابی با من عیش

خواهی کرد ، و اگر کشته شوی ثواب آخرت از برای تو بهتر از زندگانی دنیاست .

چون ابن ملجم ملعون دانست که قطام ملعونه در مذهب با او موافقت دارد ، گفت : به خدا سوگند من نیز به این شهر نیامده ام مگر برای انجام این کار .

قطام ملعونه گفت : من از قبیله خود جمعی را با تو همراه می کنم که تو را در این امر یاری نمایند ، پس آن ملعونه وردان بن مجالد را از قبیله خود یاور او کرد ، و ابن ملجم ملعون ، شبیب بن بجره را دید و گفت : ای شبیب نمی خواهی تو را به کاری دعوت کنم که باعث شرف دنیا و آخرت تو باشد ؟

شبیب گفت : آن کار چیست ؟

گفت : این که مرا بر کشتن علی بن ابیطالب یاری دهی .

شبیب نیز از جمله خوارج بود ، پس گفت : ای ابن ملجم کاری بزرگ در پیش رو داری و کشتن علی آسان نیست .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه