400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 234

صفحه 234

ابن ملجم گفت : در مسجد پنهان می شویم ، زمانی که برای نماز بیرون می آید کار خود را انجام می دهیم .

پس آن ملعون را نیز با خود همراه کرد ، و در شب نوزدهم ماه رمضان آن سه ملعون به این نیت به مسجد آمدند و قطامه ملعونه در مسجد مشغول اعتکاف بود ، در آن شب آن ملعونین در خیمه او به سر بردند و آن ملعونه جامه های حریر بر سینه های ایشان بست و شمشیر به دستشان داد و آنها را بیرون فرستاد .

سپس آن سه ملعون آمدند و نزدیک

آن دری که حضرت امیرالمؤ منین ( ع ) داخل مسجد می شد نشستند ، و قبل از آن راز خود را با اشعث بن قیس خارجی گفته بودند و او نیز با ایشان در این امیر متفق شده بود و به یاری ایشان به مسجد آمده بود ، و در آن شب حجر بن عدی در مسجد بود ، ناگاه شنید که اشعث می گوید : ای ابن ملجم زود باش و حاجت خود را برآور که چون صبح طالع شود و رسوا می شوی . چون حجر این سخن را شنید؛ غرض ایشان را فهمید و به اشعث لعین گفت : ای اعور ملعون اراده کشتن علی داری ؟ و به جانب خانه آن حضرت دوید که آن حضرت را خبر کند ، قضا را آن حضرت از راه دیگر رفته بود ، چون به مسجد برگشت شنید که مردم می گویند : امیرالمؤ منین کشته شد . ( 345 )

بخش پنجم : وقایع شب نوزدهم و ضربت خوردن آن حضرت

293

تفکر علی ( ع ) در شب نوزدهم به گفته جرج جرداق امام ( ع ) در شب شهادت ساعتی زانوها را در بغل گرفت و لحظاتی به فکر فرو رفت . گذشته زندگی خود را از روزگاران دور به نظر آورد ، به یاد آورد :

روزگار کودکی و حیات خود را در خانه پیامبر ( ص ) که سایه او را بر سر داشت و دست پر مهر او را در بازوگیری از او .

روزگار قبول اسلام و رنج ها و مرارت های را که در دوران قبل از هجرت متحمل شده و شاید زجرها و شکنجه های یاران و مؤ

منان اولیه بود .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه