400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 236

صفحه 236

کمربند شهادت محکم در شب شهادت حضرت علی ( ع ) وصفش چنان بود که گویی مرگ را انتظار می کشد . مرتب به آسمان و ستاره ها می نگریست و می فرمود : به خدا قسم ، دروغ نگفته ام و رسول خدا ( ص ) به من دروغ نگفت . کمربند خود را محکم بست و به شعری بدین گونه تمثل جست :

اشدد حیاریمک للموت ای علی کمر خود را برای مرگ محکم ببند .

فان الموت لاقیکا زیرا که مرگ ترا ملاقات خواهد کرد .

ولا تجزع من الموت از مرگ آه و ناله سرمده .

اذا حل بوادیکا زیرا مرگ تو را به سر منزل مقصود می رساند . ( و به سرای تو وارد شد ) .

296

شب ضربت ابوصالح حنفی گوید : از علی ( ع ) شنیدم می فرمود : رسول خدا را در خواب دیده از پیش آمدها و ناراحتی هایی که از مردم دیده بودم به حضرت شکایت کردم ، فرمود : یا علی گریه مکن . آن گاه فرمود : توجه کن ! چون توجه کردم دو مردی را دیدم که به زنجیر آویخته و سنگ پاره هایی بر سر آنها زده می شود ابوصالح گوید : فردا به عادت همه روز برای دیدار امیرالمؤ منین رفتم در بازار قصاب ها خبر شهادت علی ( ع ) را شنیدم . ( 347 )

297

نایل آمدن به وصال محبوب حسن بصری روایت کرده که : علی ( ع ) در شب نوزدهم بیدار و آن شب را بر خلاف عادت به مسجد نرفت ، دخترش ام کلثوم پرسید : چرا امشب را بیدار مانده ای ؟

فرمود : برای آن که اگر بامداد ظاهر شود کشته خواهم شد . ابن نباح در آن هنگام آمده و حضرت را به نماز دعوت کرد ، علی ( ع ) اندکی رفت و برگشت ، ام کلثوم عرض کرد : جعده را بفرما تا با مردم نماز بخواند . حضرت فرمود : آری بگویید او با مردم نماز بخواند آن گاه دقتی کرده فرمود : نه چاره از مرگ نیست و نمی توان از چنگ آن فرار کرد .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه