400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 248

صفحه 248

314

آخرین اذان علی ( ع ) سحرگاه شب 19 رمضان حضرت علی ( ع ) داخل مسجد شدند ، قندیل ها خاموش شده بود و مسجد تاریک بود ، حضرت چند رکعت نماز ادا کرد ، ساعتی مشغول تعقیب بود ، سپس برخاست و دو رکعت نماز خواند و بر بام مسجد رفت ، دست های مبارک را بر گوش های خود گذاشت و اذان گفت . وقتی آن حضرت اذان می گفت ، هیچ خانه در کوفه نمی ماند مگر آنکه صدای او را می شنیدند . ابن ملجم ملعون در تمام شب بیدار بود و در آن امر عظیم که اراده کرده بود تفکر می کرد ، و در میان شب قطامه به نزد او آمد گفت : کسی که چنین اراده ای دارد . خواب بر او حرام است ، برخیز و علی را به قتل برسان و برگرد و مراد خود را از من حاصل گردان ، آن ملعون گفت : علی را می کشم و می دانم که به مراد خود نمی رسم پس در آن وقت صدای اذان حضرت را شنیدند ، آن ملعونه گفت :

زود برو که فرصت از دست می رود . ( 368 )

315

بیدار کردن قاتل خود در تمام آن شب ، ابن ملجم ملعون با شبیب و وردان در مسجد بودند و انتظار آن حضرت می بردند چون حضرت از اذان فارغ شد و پایین آمد و مشغول تسبیح و تقدیس حق تعالی بود و صلوات بر محمد و آل محمد می فرستاد ، به صحن مسجد آمد و افراد خواب را برای نماز بیدار می کرد ، تا آنکه به ابن ملجم رسید ، دید که او بر رو خوابیده است فرمود : برخیز از خواب برای نماز و چنین مخواب که این خواب شیطان است ، بلکه بر دست راست بخواب که خواب مؤ منان است ، و بر پشت خوابیدن خواب پیغمبران است پس حضرت فرمود که : قصدی در خاطر خود داری که نزدیک است از آن آسمانها از هم بپاشد و زمین شق شود و کوه ها سرنگون گردد ، و اگر بخواهم می توانم خبر بدهم که در زیر جامه چه داری ؛ و از آن در گذشت به نزد محراب رفت و مشغول نماز شد ، و رکوع و سجود را بسیار طول داد چنانچه عادت او بود . ( 369 )

316

ضربت در سجده اول پس آن ملعون به نزد آن ستون که حضرت نماز می کرد ایستاد ، چون حضرت سر از سجده اول برداشت آن ملعون ضربتی بر سر آن حضرت زد درست در جای ضربت عمرو بن عبدود آمد و پیشانی او را شکافت ، پس حضرت فرمود : بسم الله و بالله و علی مله رسول الله ، و گفت : برب الکعبه ، یعنی

فایز و رستگار شدم به حق پروردگار کعبه . چون اهل مسجد صدای حضرت را شنیدند همه به سوی محراب دویدند ، چون آن شمشیر را به زهر آب داده بودند ، زهر در سر و بدن مقدسش دوید . چون مردم به نزدیک آن حضرت رسیدند ، دیدند در محراب افتاده است و خاک برمی گیرد و بر جراحت خود می ریزد و این آیه را می خواند : ( منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تاره اخری ) یعنی : از زمین خلق کرده ام شما را ، و به زمین بر می گردانم شما را ، و از زمین بیرون می آوردم شما را بار دیگر ، سپس فرمود : آمد امر خدا ، و راست شد گفته رسول خدا . ( 370 )

317

لرزیدن زمین قبل از ضربت ابن ملجم ، شبیب ضربتی حواله آن حضرت کرد و بر طاق مسجد آمد ، چون ضربت ابن ملجم به سر مبارک آن حضرت رسید ، زمین لرزید و دریاها طوفانی شد ، درهای مسجد به هم خورد ، چون حضرت را برداشتند ، ردای مبارکش را بر سرش بستند ، حضرت خون سر خود را بر محاسن مبارکش کشید و فرمود : این همان وعده ای است که خدا و رسول مرا وعده داده بودند ، راست گفتند خدا و رسول .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه