400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 252

صفحه 252

گفت : نه .

گفتم : چرا نمی ایستی تا پی ببری ؟

گفت : پی کار خود می روم و حاجت من از این ضروری تر است .

چون این سخن را از او شنیدم ، گفتم : ای ملعون کدام حاجت ضرورتر باشد از فهمیدن حال امیر مؤ منان و امام مسلمانان ، از او خشمگین شدم با شمشیر بر او حمله کردم ، در این حال بادی وزید و برق شمشیر از عبای او ظاهر شد ، چون برق شمشیر را مشاهده کردم گفتم : این شمشیر برهنه چیست که در زیر جامه خود پنهان کرده ای مگر تویی قاتل امیرالمؤ منین ؟ می خواست بگوید نه ، حق تعالی بر زبانش جاری کرد گفت : بلی ، پس من شمشیر حواله او کردم ، او نیز شمشیر حواله من کرد ، من ضربت او را رد کردم ، او را بر زمین افکندم . مردم رسیدند مرا یای کردند تا آنکه او را گرفتم و دست هایش را بستم به خدمت تو آوردم .

پس امام حسن ( ع ) فرمود : حمد و سپاس مخصوص خداوندی که دوست خود

را یاری کرد و دشمن خود را سرنگون گردانید . ( 377 )

324

ضربت بر سر شیر خدا عبدالله بن ازدی گوید : من شب نوزدهم در مسجد اعظم مشغول نماز بودم و عده ای از مصری ها نیز از آغاز رمضان تا آن شب به انجام فرمانبرداری از اوامر خدا در مسجد اعظم اشتغال داشتند در آن هنگام چندی نفری را دید نزدیک درب مسجد به نماز مشغولند لحظاتی نگذشت که علی ( ع ) برای ادای فریضه صبح به مسجد در آمد و مردم را برای اقامه نماز می خواند به مجردی که علی ( ع ) مردم را به نماز و اطاعت از فرمان خدا دعوت کرد برق های شمشیر چشم مرا خیره نمود و صدایی شنیدم می گفت : فرمان از خداست نه از تو یا علی و نه از یاران تو و هم ناله علی ( ع ) به گوشم رسید می فرمود : مواظب باشید قاتل از دستتان فرار نکند . چون نزدیک آمدم دیدم علی ( ع ) ضربت خورده لیکن شمشیر شبیب کارگر نشده و بر طاق محراب فرود آمده .

بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند

اول صلا به سلسله انبیا زدند

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه