400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 254

صفحه 254

پرسیدم : آن راهنما کیست ؟

پاسخ داد : او وصی محمد ( ص ) پس از وی می باشد .

راوی گوید : من از آنجا به سوی کوفه به راه افتادم و نزدیک غروب بود که به سرزمین کوفه رسیدم و نزدیکی حیره توقف کردم و چون شب شد مردی را دیدم که پیش آمد تا به قسمت بلندی از زمین رسید و در آنجا ایستاده و گام های خود را صاف کرده و مناجاتی طولانی با خدای خود کرد و از جمله سخنانش این بود که می گفت :

( . . . اللهم انی سرت فیهم بما اءمرنی رسولک صفیک فظلمونی ، و قتلت المنافقین کما اءمرتنی فجهلونی ، و قد مللتهم و ملونی ، و اءبغضتهم و اءبغضتهم و اءبغضونی ، و ام تبق خلّه انتظرها الاالمرادی ، اللهم فعجل له الشقاء و

تغمدنی بالسعاده ، اللهم قد وعدنی نبیک اءن تتوفانی الیک اذا سئلتک اللهم وقد رغبت الیک فی ذالک . )

( بار خدایا من در میان این مردم بر طبق آنچه پیامبر برگزیده تو به من دستور داده بود ، رفتار کردم ولی اینان به من ستم کردند و منافقان را همان گونه که دستور دادی به قتل رساندم ولی آنها مرا به جهالت نسبت دادند و هر آینه که دیگر من آنها را خسته کرده ام و آنها نیز مرا خسته کرده اند و من آنها را خوش ندارم و آنها نیز مرا مبغوض می دارند و دیگر چیزی که من چشم به راه آن باشم جز ( ابن ملجم ) مرادی نمانده ، پروردگارا پس در شقاوت او تعجیل فرما و وجود مرا به سعادت بپوشان ، خدایا پیامبر تو این وعده را به من داده که هر زمان از تو درخواست کنم مرگ مرا برسانی ، خدایا من اکنون در این باره راغب و علاقه مندم ! )

راوی گوید : سخن او تمام شده به راه افتاد و من به دنبال او رفتم و دیدم داخل منزل شد و من دانستم که او علی بن ابیطالب ( ع ) بوده . و طولی نکشید که اذان نماز گفتند و امیرالمؤ منین ( ع ) از خانه بیرون آمد و من نیز به دنبال آن حضرت به راه افتادم و وارد مسجد شدیم ، که ابن ملجم لعنه الله علیه با شمشیر بدان حضرت حمله کرد و آن فاجعه عظمی به وقوع

پیوست ( 378 )

326

سوگواری زینب کبری ( س ) در شهر کوفه

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه