400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 255

صفحه 255

، مردم صدای شیون و عزایی را شنیدند که در بین زمین و آسمان ندا داد : ( قد قتل مرتضی تهدمت و الله ارکان الهدی ) صدای جبرییل امین است که در غم امام المتقین صیحه می زند که علی را کشتند والله ، ارکان هدایت را از بین بردند . . .

زینب صدای حزین امین وحی را که می شنود ، در یک لحظه صیحه از دست دادن مادرش زهرا ( س ) برایش تداعی می گردد .

در مسجد قامت به خون نشسته علی ( ع ) را در گلیمی نهاده و راهی منزل می کنند . در فاصله اندکی که به خانه مانده است ، حضرت فرمودند : ( فرزندام ! مرا بگذارید تا با پای خودم وارد منزل گردم . نمی خواهم دخترم زینب متوجه این وضع من گردد . )

آری زینب دو چهره خونین را پشت در خانه شان دیده است ، یکبار مادر خود را و این بار رشید امام المتقین را و از شدت غصه به خود می پیچید .

او گرد وجود پدر خویش همچون پروانه می گردید و از خرمن وجود او بهرها می برد . در آخرین لحظات از پدر خویش اجازه خواست تا از او سئوالی بپرسد . امام او را در پرسیدن آزاد دانست و فرمود : ( دخترم ! هر چه می خواهی بپرس که فرصت کم است . )

زینب رو به پدر کرد و گفت : ام ایمن می گوید : ( من از رسول خدا شنیدم که حسینم در نقطه ای به نام کربلا در روز عاشورا با لب تشنه شهید

می گردد ) آیا نقل قول او صحیح است ؟

امام فرمود : ( آری ؛ ام ایمن درست می گوید . اما من چیزی اضافه بر کلام او برایت نقل کنم . دخترم ! روزی شما را از دروازه هیمن شهر کوفه به عنوان اسرای خارجی وارد می نمایند که شهر در شور و شعف موج می زند ، آن روز مردم ، شهر را آذین می بندند و با دست زدن و هلهله از آمدن شما استقبال کرده و شما را در گردش می دهند . )

زینب از شنیدن کلام امام معصوم ( ع ) می بیند که چه مصایب طاقت فرسایی در انتظار او می باشد . ( 379 )

327

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه