400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 263

صفحه 263

دخترم گریه مکن حبیب بن عمرو گوید : من خدمت امیرالمؤ منین علی ( ع ) رسیدم پس از ضربت خوردن او ، زخمش را باز کردند ، گفتم : یا امیرالمؤ منین این زخم شما چیزی نیست و باکی بر شما نیست .

فرمود : ای حبیب ، من هم اکنون از شما جدا می شوم .

من گریستم و ام کلثوم هم که نزد او نشسته بود گریست به او فرمود : دختر جانم چرا گریه می کنی ؟

گفت : جدایی شما را در نظر آوردم و گریستم .

فرمود : دخترم گریه مکن به خدا اگر تو هم می دیدی آن چه را پدرت می بیند نمی گریستی .

حبیب گوید : به او عرض کردم : چه می بینی یا امیرالمؤ منین ؟

فرمود : ای حبیب ، می نگرم که همه فرشتگان آسمان و پیغمبران برای ملاقاتم دنبال هم ایستاده اند و این هم برادرم محمد رسول خدا ( ص ) است که نزد من نشسته است و می فرماید : بیا که آن چه در پیش داری بهتر است برایت از آن چه در آن گرفتاری .

گوید : هنوز از نزد او بیرون نرفته بودم که وفات کرد چون فردا شد بامداد امام حسن بر منبر ایستاد و این خطبه را خواند پس از حمد و ستایش خدا فرمود : ای مردم در این

شب بود که قرآن نازل شد و در این شب عیسی بن مریم بالا رفت و در این شب یوشع بن نون کشته شد و در این شب امیرالمؤ منین از دنیا رفت ، به خدا هیچ کدام از اوصیای پیغمبران گذشته پیش از پدرم به بهشت نروند و نه دیگران و چنان بود که رسول خدا که او را به جبهه جهادی می فرستاد جبرییل از سمت راستش به همراه او نبرد می کرد و میکاییل از سمت چپش پول زرد و سفیدی از او به جا نمانده جز هفتصد درهم که از حقوق خود پس انداز کرده بود تا خادمی برای خانواده خود بخرد . ( 394 )

341

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه