400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 49

صفحه 49

و ان تاءخر نحر !

این خبر به گوش زنان بنی امیه و ( بنات الطلقاء ) رسید و برای شنیدن آن به خانه حفصه آمده و در آنجا اجتماع می کردند و خوانندگان و نوازندگان نیز با همان اشعار به خوانندگی و دف زدن می پرداختند .

ام کلثوم دختر علی ( ع ) از جریان مطلع شد و جامه برتن کرده و به طور ناشناس و روبسته به خانه

حفضه رفت و چون وارد شد روی خود را باز کرد و چون حفضه او را شناخت شرمنده شد و عذر خواهی کرد .

ام کلثوم بدو گفت : اگر شما دو نفر امروز با علی به مخالفت و دشمنی برخاسته اید پیش از این نیز به دشمنی با برادرش ( رسول خدا ) برخاستید تا آنکه خداوند درباره شما آن آیات را نازل فرمود !

حفضه شرمنده شد و از وی خواست تا از ادامه آن گفتار خودداری کند و نامه عایشه را طلبید و آن را پاره کرده و از خدا طلب آمرزش کرد . ( 66 )

63

سکوت علی ( ع ) ابوعلی همدانی گوید : عبدالرحمن بن ابی لیلی حضور امیرالمؤ منین علی بن ابی طالب ( ع ) برخاست و گفت : ای امیرمؤ منان از شما پرسش می کنم تا چیزی از شما فرا گیرم و البته منتظر بودیم که چیزی درباره کار خودت بفرمایی اما چیزی نفرمودی . آیا از کار خویش به ما خبر نمی دهی که آیا ( این سکوت شما ) به جهت سفارشی است از جانب رسول خدا ( ص ) یا به نظر خودتان چنین رسیده است ؟ همانا ما درباره شما گفتار فراوانی گفته ایم ، و مطمئن ترین آنها همان است که از زبان خودتان بشنویم و از شما بپذیریم . ما می گفتیم : اگر حکومت پس از رسول خدا ( ص ) به دست شما می رسید احدی با شما به نزاع نمی پرداخت ، به خدا سوگند اگر از من بپرسند نمی دانم چه بگویم ؟ آیا چنین پندار برم

که این قوم نسبت به آن چه که درآنند از شما شایسته ترند ؟ اگر چنین گویم پس به چه جهت رسول خدا ( ص ) در بازگشت از حجه الوداع شما را نصب نمود و فرمود : ( ای مردم هر که من مولای اویم پس علی مولای اوست ) . و اگر شما از آنان نسبت بدان چه که در آنند شایسته تری پس برای چه ولایت آنهارا بپذیریم ؟

امیرالمؤ منین ( ع ) فرمود : ای عبدالرحمن همانا خدای متعال پیامبر خود ( ص ) را به نزد خود برد و من در آن روز نسبت به مردم از شایستگی خود به این لباسم شایسته تر بودم ، و همانا از جانب پیامبر خدا ( ص ) به من سفارشی شده بود که اگر مرا مسخر خود نمودید ، به خاطر اطاعت از خدا اقرار کنم و بپذیرم . و همانا نخستین چیزی که پس از آن حضرت ( یا پس از غصب خلافت ) از حقمان کاسته و ضایع شد ابطال حق ما در خمس بود ، پس چون کار ما سست گشت چوپانی چند از قریش در ما طمع ورزیدند . و همانا مرا حقی بر مردم است که اگر بدون درخواست و درگیری به من بازگردانند می پذیرم و به انجامش برمی خیزم و آن تا مدت معلومی ادامه خواهد یافت ، و من بسان مردی هستم که از مردم در مدت معینی طلبی دارد ، اگر در پرداخت مال او سریع کنند آن را بگیرد و سپاس قرار گیرند ، و مانند مردی باشم که راه سهولت و

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه