400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 5

صفحه 5

سپس فرمود : خدایا فاطمه را به قول حق بر جا دار و از قبر او بیرون آمد و چند مشت خاک روی آن پاشید و دو دست بر هم زد و آن را تکانید و فرمود : به آن که جان محمد به دست او است فاطمه دست بر هم زدنم را شنید . عمار بن یاسر از جا برخاست و عرض کرد : پدرم و مادرم قربانت یا رسول اللّه نمازی بر او خواندی که بر احدی پیش از او نخواندی ؟ فرمود : ای ابویقظان او لایق آن بود ابوطالب فرزندان بسیار داشت و خیر آنها فراوان و خیر ما کم ، این فاطمه مرا سیر می کرد و آنها را گرسنه می داشت مرا جامه در بر می کرد و آنها برهنه بودند و مرا با صابون می شست و آنها ژولیده بودند ، عرض کرد : چرا چهل تکبیر بر او گفتی ؟ فرمود : به راست خود نگریستم چهل صف فرشته حاضر بودند برای هر صفی تکبیری گفتم ، عرض کرد : بی

ناله و حرکت در قبر دراز کشیدی ؟ فرمود : مردم روز قیامت برهنه محشور شوند و من از خدا بر اصرار خواستم که او با ستر عورت محشور کند به آن که جان محمد در دست او است از قبرش بیرون نشدم تا دیدم دو چراغ نور بالای سر او است و دو چراغ نو برابر او و دو چراغ نور نزد پاهای او و دو فرشته بر قبر او موکلند که تا روز قیامت برایش آمرزش جویند . ( 1 )

2

اندوه علی ( ع ) در مرگ مادر حضرت صادق ( ع ) فرمود : هنگامی که فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤ منین ( ع ) از دنیا رفت ، علی ( ع ) ( با حالتی که غم و اندوه کاملا در رخسارش دیده می شد ) خدمت پیغمبر ( ص ) آمد آن جناب فرمود : چه شده ؟ عرض کرد : مادرم از دنیا رفت .

پیغمبر ( ص ) فرمود : مادر من از دنیا رفته ، شروع به گریه کرد و همی پیوسته می گفت مادر جان ! پیراهن و ردای خود را به علی ( ع ) داد ، فرمود : با اینها او را کفن کنید وقتی فارغ شدید مرا نیز اطلاع دهید . جنازه را که به مدفن آوردند ، پیغمبر ( ص ) بر او نمازی گذاشت که بر احدی قبل از او و بعد از او چنین نمازی نخواند . آنگاه در قبر فاطمه داخل شد و در آن جا خوابید ، پس از دفن فرمود : فاطمه ! جواب داد : لبیک

یا رسول اللّه ( ص ) .

پرسید : آن چه پروردگارت وعده داده بود درست یافتی ؟

جواب داد : بلی ، خدا شما را بهترین پاداش عنایت کند . پیغمبر ( ص ) در میان قبر فاطمه بنت اسد مناجاتی طولانی کرد .

همین که خارج شد ، سؤ ال کردند : عملی که با جنازه فاطمه کردید از خوابیدن در قبر و کفن نمودن با لباس خود و نماز طولانی و راز و نیاز دراز با احدی این کار را نکردید ؟ ( 2 )

فرمود : آری این که لباس خودم را کفنش قرار دادم ، برای آن بود ، که روزی کیفیت محشور شدن مردم را در قیامت برایش شرح می دادم . بسیار متاءثر شده ، گفت : آه ! وای به من ، به لباس خود کفنش کردم و در نماز از خدا خواستم که آنها کهنه نشود تا همان طور قیامت محشور گردد و داخل بهشت شود خداوند پذیرفت .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه