400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 66

صفحه 66

ای بنی هاشم دست طمع مردم و به خصوص قبیله تیم که ابوبکر از آنان است و عدی که عمر از آن قبیله است به روی خود مگشایید زیرا امر خلافت در میان شما و متوجه به شما و جز علی دیگری شایسته آن نیست . ای ابوالحسن کف با احتیاط خود را به پایه سریر خلافت استوار ساز زیرا تو شایسته آن هستی .

سپس با صدای بلند ، بنی هاشم و بنی عبدمناف را مخاطب ساخته گفت : آیا خشنودید بچه شتر رذل پسر رذل ( یعنی ابوبکر ) بر شما خلافت نماید و مقام شما را غصب کند ، سوگند به خدا اگر اراده کنید حق خود را بگیرید می توانید در اندک وقتی لشکریان و مردانی گرد آورید و غاصبان را نابود سازید . امیرالمؤ منین ( ع ) در پاسخ او فرمود : برگرد ای ابوسفیان سوگند به خدا از آن چه می گویی قصد خدا را نداری و برای خدا سخن نمی گویی تو همواره با اسلام و اسلامیان به حیله گری رفتار می کنی ما اکنون به کارهای شخصی پیغمبر ( ص ) پرداخته و وقت توجه کردن به این گونه حرف هاکه تو می گویی نداریم و هر فردی ماءموریتی دارد و باید کار خود را انجام دهد .

ابوسفیان به مسجد وارد شده دید بنی امیه اجتماع کرده اند ابوسفیان آنان را برای موضوع خلافت تحریص کرد آنها به سخن او توجهی ننمودند . ( 100 )

94

چه زود بر رسول خدا ( ص ) دروغ بستید هنگامی که

رسول خدا ( ص ) رحلت کرد و با ابوبکر به خلافت بیعت کردند ، علی ( ع ) از بیعت با او خودداری کرد . عمر به ابوبکر گفت : آیا کسی در پی این مرد متخلف نمی فرستی تا بیاید بیعت کند ؟

ابوبکر گفت : قنفذ ! به نزد علی ( ع ) برو و بگو : خلیفه رسول اللّه ( ص ) می گوید : بیا بیعت کن . علی ( ع ) صدایش را بلند کرد و گفت : سبحان اللّه ! چه زود بر رسول خدا ( ص ) دروغ بستید .

گفت : قنفذ برگشت و جریان را به او باز گفت :

پس عمر گفت : آیا کسی به نزد این مرد متخلف نمی فرستی که بیاید بیعت کند ؟

ابوبکر به قنفذ گفت : به نزد علی ( ع ) برو و بگو : امیرالمؤ منین ( ع ) می گوید : بیا بیعت کن .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه