400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 76

صفحه 76

دوم ، آن که آن حضرت بیم آن را داشت که کسانی که هنوز پرتو ایمان در دلهایشان نفوذ نکرده بود از اسلام روی گردان شوند و به راه ارتداد کام نهند .

علی ( ع ) خود در مناسبت های مختلف به همین دو عامل اشاره کرده است . آن جا که می فرماید : پس به رسول خدا ( ص ) عرض کردم اگر خلافت را از من بگیرند ،

باید چه کنم ؟

فرمود : ( اگر یارانی یافتی به سوی آنان بشتاب و با ایشان جهاد کن و گرنه اقدامی مکن و خونت را پاس دار تا در حالی که مظلوم واقع شده ای ، به من ملحق گردی ) . ( 120 )

105

از شما به خدای سمیع و بصیر شکایت می کنم نمی دانی چرا در را آتش زدند ، آنان می خواستند آن نور را خاموش کنند . نمی دانی سینه فاطمه ( س ) چیست و میخ چه و پهلوی شکسته زهرا ( س ) را چه حال ؟ نمی دانی سقط جنین است ؟ و سرخی چشم او از چه ؟ و گوشواره شکسته را چه حال ؟ ! در برابر دیدگان علی ( ع ) ، آن بلند طبع غیرتمند ، وارد خانه شدند ، در حالی که فاطمه ( س ) لباس خانه بر تن داشت . و به ستم شیر خدا را در محاصره گرفتند و او را هم چون شتر مهار شده ، کشان کشان بردند و زهرای بتول به دنبالش روان ، و پایش به لباسش که بر روی زمین کشیده می شد گیر می کرد و چنان ناله می کرد که دل را کباب می کرد ، و سنگ را آب . فاطمه ( س ) از آنان می خواست که پسر عمویم علی ( ع ) را رها کنید و الا از شما به خدای سمیع و بصیر شکایت می کنم . نه تنها حرمتش را نگه نداشتند بلکه او را ترساندند و علی را همچون اسیر ، ریسمان به گردن بردند

. . . علی ( ع ) می دید و می شنید و شمشیرش را تیز و آماده و بازویش قوی و توانا ، اما وصیت برادرش پیغمبر ( ص ) او را باز می داشت و آنچه مقدور کسی نیست ، بر او بار می کرد . چه مصیبتهایی که اگر بخواهم بیان کنم ، کلام به درازا می کشد ، در زمانی کوتاه بر این پاکیزه فرود آمد . ای پسر طه ! چگونه پس از آن که چشمش را سرخ کردند ، به اطراف می نگریست ؟ برایش گریه و ناله کن که دشمنانش او را از گریه و ناله هم منع کردند . گویی که می بینم سیل اشک از چشمانش روان است ، و می گوید ، مرا نبینی که پس از بیت الاحزان ، خانه شادی و سرور برگزینم . ای پسر فاطمه ( س ) ! کی ، پیش از قیامت جبت و طاغوت ( آن دو را برای مجازات ) زنده خواهی کرد . ( 121 )

106

شاهد کتک خوردن همسرش او مظلوم است زیرا شاهد کتک خوردن همسر خویش و صدمه وارد کردن بر اوست . نوشته اند که فریاد فاطمه ( س ) بلند شد که کودکم را کشتند . فاطمه ( س ) به خاک افتاده و بیهوش شد و علی ( ع ) پارچه ای بر روی او کشید . ( 122 ) و دشمن از این حذر نکرد ریسمان یا بندی بر گردن امام ( ع ) افکند و او را به زور به مسجد برد . ( 123 ) و البته

امام ( ع ) بدین مقدار قادر به دفاع از خود بود و می توانست گریبان خود را از چنگ آنها خلاص کند .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه