400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 81

صفحه 81

ابوبکر ، قنفذ را نزد امیرالمؤ منین ( ع ) فرستاد و عده ای کمک نیز به همراهش قرار داد . او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست ، ولی حضرت به آنان اجازه نداد . اصحاب قنفذ به نزد ابوبکر و عمر برگشتند در حالی که آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند : به ما اجازه داده نشد .

عمر گفت : بروید ، اگر به شما اجازه داد وارد شوید و گرنه بدون اجازه وارد شوید .

آنها آمدند و اجازه خواستند . حضرت زهرا ( س ) فرمود : ( به شما اجازه نمی دهم که وارد خانه من شوید ) . همراهان او برگشتند ولی خود قنفذ ملعون آنجا ماند . آنان ( به ابوبکر و عمر ) گفتند : فاطمه ( س ) چنین گفت ، و ما از این که بدون اجازه وارد خانه اش شویم خودداری کردیم . عمر عصبانی شد و

گفت : ما را با زنان چه کار است ؟ !

سپس به مردمی که اطرافش بودند دستور داد تا هیزم بیاوردند . آنان هیزم برداشتند و خود عمر نیز همراه آنان هیزم برداشت و آنها را اطراف خانه علی ( ع ) و فاطمه ( س ) و فرزندانشان قرار دادند . سپس عمر ندا کرد به طوری که علی ( ع ) و فاطمه ( س ) بشنوند و گفت : ( به خدا قسم ای علی ( ع ) باید خارج شوی و با خلیفه پیامبر بیعت کنی و گرنه خانه را با خودتان به آتش می کشم ) !

حضرت زهرا ( س ) فرمود : ای عمر ، ما را با تو چه کار است ؟

جواب داد : در را باز کن و گرنه خانه تان را به آتش می کشیم !

فرمود : ( ای عمر ، از خدا نمی ترسی که به خانه من وارد می شوی ؟ ) ولی عمر ابا کرد از این که برگردد . ( 131 )

115

علی ( ع ) به اجبار و اکراه بیعت کرد نه اختیار ابوبکر به دنبال علی ( ع ) فرستاد که بیا و بیعت کن .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه