400 داستان از مصایب امام علی علیه السلام صفحه 97

صفحه 97

ابوبکر تا چشمش به علی ( ع ) افتاد فریاد زد : ( مرا رها کنید ) !

علی ( ع ) فرمود : ای ابوبکر ، چه زود جای پیامبر ( ص ) را ظالمانه غصب کردی ! تو به چه حقی و با داشتن چه مقامی مردم را به بیعت خویش دعوت می نمایی ؟ آیا دیروز به امر خدا و پیامبر ( ص ) با من بیعت نکردی ؟ ( 155 )

133

کیفیت بیعت اجباری امیرالمؤ منین ( ع ) عمر به علی ( ع ) گفت : برخیز ای فرزند ابی طالب و بیعت کن ! حضرت فرمود : اگر انجام ندهم چه خواهید کرد ؟

گفت : به خدا قسم در این صورت گردنت را می زنیم !

امیرالمؤ منین ( ع ) سه مرتبه حجت را بر آنان تمام کرد ، و سپس بدون آن که کف دستش را باز کند دستش را دراز کرد . ابوبکر هم روی دست او زد و به همین مقدار قانع شد .

علی ( ع ) قبل از آن که بیعت کند در حالی که طناب برگردنش بود ، خطاب به پیامبر ( ص ) صدا زد : ( ای پسر مادرم ، این قوم مرا خوار کردند و نزدیک بود مرا بکشند ) . ( 156 )

134

افشای اسرار صحیفه ملعونه علی ( ع ) به ابوبکر فرمود : آیا کسی پیامبر ( ص ) هست که با تو در این مطلب که از ما اهل بیت کسی به خلافت نمی رسد حضور داشته باشد ؟ عمر گفت : خلیفه پیامبر ( ص ) راست می گوید . من هم از پیامبر ( ص ) شنیدم همانطور که ابوبکر گفت . ابوعبیده و سالم مولی ابی حذیفه و معاذ بن جبل هم گفتند : راست می گوید ، ما این مطلب را از پیامبر ( ص ) شنیدیم .

علی ( ع ) به آنان فرمود : وفا کردید به صحیفه ملعونه ای که در کعبه بر آن هم پیمان شدید که : ( اگر خداوند محمد را بکشد یا

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه