مدایح و مراثی حضرت ابوالفضل علیه السلام در شعر فارسی صفحه 48

صفحه 48

گفتا هزار شکر که در دشت کارزار *** کردم به راه عشقِ برادر نثار دست

در خمیه گاه از غم او عترت رسول *** بر سر زدند با دلی از غم نگار دست

زینب چو دید دست برادر بریده گفت: *** بادت بریده ای فلک کجمدار دست

کلثوم را عِذار به رنگ بنفشه شد *** از بس که زد به ماتم او بر عذار دست

«اختر» بنال از غم آن شاه و برمدار *** از دامن محبّت هشت و چهار دست

زبان حال سیدالشهداء علیه السلام در بالین حضرت ابوالفضل علیه السلام

-1

جدا چو حضرت عباس را شد از تن، دست *** برید از همه عالم دل و به حق پیوست

میان سینه، دل غمگسار او شد شاد *** به شکر آن که زقید بلای دنیارست

چو تیر خورد به چشمش ترش نکرد ابرو *** زبس که بود زصهبای عشق یزدان مست

کشید آهی و گفت: ای برادر ادرکنی *** بیا که کار من بیقرار رفت ازَ دست

چو استغاثه او را شنید شاه شهید *** زتاب آتش غم چون سپند از جا جست

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه