سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله: در ذکر مصائب جانسوز چهارده معصوم علیهم السلام و شهداء و اسراء کربلا صفحه 225

صفحه 225

گفتگوی امام با عمر سعد

امام حسین (ع) (برای اتمام حجت) برای عمر سعد پیام فرستاد که می خواهم با تو ملاقات کنم، عمر سعد دعوت امام را پذیرفت، و جلسه ای بین دو لشگر منعقد شد، عمر سعد با بیست هزار نفر از یارانش، و حسین (ع) نیز با بیست نفر از یارانش در آن جلسه شرکت نمودند، امام به یاران خود فرمود: از جلسه بیرون روند جز عباس و علی اکبر، عمر سعد نیز به یاران خود گفت: بیرون روید فقط پسرم حفص، و غلام بماند، آنگاه گفتگو به این ترتیب شروع شد:

امام: وای بر تو ای پسر سعد از خداوندی که بازگشت به سوی او است نمی ترسی و می خواهی با من جنگ کنی؟ با اینکه مرا می شناسی که پسر پیامبر (ص) و فاطمه (س) و علی (ع) هستم... ای پسر سعد! اینها (یزیدیان) را رها کن و به ما بپیوند، که این کار برای تو بهتر است و تو را مقرّب پیشگاه خدا کند.

عمر سعد: می ترسم خانه ام را خراب کنند.

امام: اگر خراب کردند من آن را می سازم.

عمر سعد: می ترسم باغم را بگیرند.

امام: اگر گرفتند من بجای آن بهتر از آن در بغیغه در حجاز که چشمه عظیمی است به تو می دهم، چشنه ای که معاویه آن را هزار هزار دینار خرید و به او فروخته نشد.

عمر سعد: من اهل و عیال دارم و در مورد آنها ترس دارم که مورد آزار قرار گیرند امام ساکت شد و دیگر به او جواب نداد و برخاست و از او دور گردید در حالی که می فرمود: تو را چه کار، خدا تو را روی بسترت بکشد و در قیامت نیامرزد امیدوارم از گندم رَی جز اندکی نخوری.

عمر سعد از روی مسخره گفت:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه