سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله: در ذکر مصائب جانسوز چهارده معصوم علیهم السلام و شهداء و اسراء کربلا صفحه 372

صفحه 372

برمی آورم آنگاه دستور داد دستها و پاهای خولی را بریدند و او را آتش زدند. (1)

خاطره جانسوز فاطمه صغری علیه السلام

علامه مجلسی می گوید: در بعضی از کتب دیدم فاطمه صغری (دختر امام حسین علیه السلام) گفت: کنار در خیمه ایستاده بودم و بدنهای پاره پاره پدر و اصحاب شهید را روی خاک می نگریستم که سواران بر آن پیکرها می تاختند در این فکر بودم که چه بر سر ما خواهد آمد آیا ما را میکشند یا اسیر می کنند؟ ناگاه سواری از دشمن را دیدم به سوی بانوان آمد. با گره نیزه آنها را می زد و چادر و روسری آنها را می کشید و غارت می کرد و آنها فریاد می زدند:

وا جَدّاهُ، وا اَبَتاهُ، وا عَلیّاهُ، وا حُسَیناهُ، وا حَسَناهُ و ...

آیا فریادرسی نیست که به فریاد ما برسد؟ آیا کسی نیست تا این دشمنان را از ما دور سازد؟

بسیار پریشان بودم و بدنم می لرزید به عمه ام ام کلثوم پناه بردم در این هنگام دیدم ظالمی به سوی من می آید فرار کردم و گمان می کردم که از دست او نجات می یابم ولی دیدم پشت سرم می اید تا به من رسید با کعب نیزه بر بین شانه ام زد به صورت بر زمین افتادم گوشواره ام را کشید و گوشم را درید گوشواره و مقنعه ام را ربود خون از ناحیه گوش بر صورت و سرم جاری شد و بیهوش شدم وقتی به هوش آمدم دیدم عمه ام نزد من است و گریه می کند و می فرماید.: برخیز به خیمه برویم ببینیم بر بانوان حرم و برادر بیمارت چه گذشت برخاستم و گفتم:

یا عَمَّتاهُ! هَل مِن خِرقَهٍ اَستُرُ بِها رَاسِی عَن اَعیُنِ النُّظار.

ای عمه آیا پارچه ای هست تا با آن سرم را از نگاه ناظران بپوشانم؟


1- منتخب طریحی و الوقایع خیابانی (محرم) ص170
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه