سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله: در ذکر مصائب جانسوز چهارده معصوم علیهم السلام و شهداء و اسراء کربلا صفحه 484

صفحه 484

پدران را از فرزندان خردسال پنهان می داشتند و میگفتند: پدرانتان به سفر رفته اند و (جریان) همچنین بود تا یزید آنان را به سرای خویش آورد حسین علیه السلام را دخترکی خردسال بود چهار ساله شبی از خواب برخاست سخت پریشان و گفت: پدرم کجاست؟ که من اکنون او را دیدم چون زنان این سخن را بنشیدند گریستند و شیون برخاست یزید بیدار شد و پرسید چه خبر است تفحص کردند و قضیه را باز گفتند یزید گفت: سر پدرش را نزد او ببرند سر مقدس حسین علیه السلام را نزد آن دخترک بردند پرسید: این چیست؟ گفتند: سر پدر تو است آن دختر ترسید و فریاد برآورد بیمار و رنجور شد و در آن چند روزجان به حق تسلیم کرد. (1)

سپس در کتاب نفس المهموم گوید: و این روایت در بعضی از کتب مفصله آمده است که بر آن سر شریف دستمال دیبقی افکندندو پیش آن دختر نهادند و روپوش از آن برداشتند و گفتند: این سر پدر تو است آن را از طشت برداشت و در دامن نهاد و میگفت: کیست که تو را به خونت خضاب کرد ای پدر؟ که رگ گلوی تو را برید ای پدر؟ که مرا بدین کوچکی یتیم کرد ای پدر؟ پس از تو به که امیدوار باشیم ای پدر؟ که این دختر یتیم را بزرگ کند ای پدر؟ و از این قبیل سخنان نقل کند تا گوید: دهان بر دهان شریف پدر نهاد و گریه سخت کرد چنانکه بیهوش افتاد اورا حرکت دادند از دنیا رفته بود و چون اهلبیت علیه السلام این بدیدند صدا به گریه بلند کردند و داغشان تازه شد و هر کس از اهل دمشق بر آن آگاه شد زن یا مرد گریان شدند.(2)

ماجرای حضرت رقیه سلام الله علیها بطور مشروح

امام حسین علیه السلام دخترک کوچکی داشت که او را بسیار دوست می داشت و او


1- منتهی الآمال ج1 ص316-نفس المهموم ص 260
2- ترجمه نفس المهموم ص 260
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه