مجموعه اشعار ماه رجب صفحه 110

صفحه 110

آتش به روی یاس و نیلوفر کشیدند

شعله به باغ سبز پیغمبر کشیدند

در جنت الاعلی پیمبر روضه خوان شد

وقتی قباله از کف مادر کشیدند

قلب تمام عرشیان شد پاره پاره

شمشیر ها را تا که بر حیدر کشیدند

دیگر ملائک لانه ها را ترک کردند

از بعد زهرا از مدینه پر کشیدند

چندی گذشت و در دل گودال خونین

بر روی عشق فاطمه خنجر کشیدند

وقتی سر بابا به روی نیزه ها رفت

از دختران بی پدر معجر کشیدند

بابا ز روی نیزه صدها مست می دید

بر صورت اطفال جای دست می دید

از همان ابتدایت ای آقا

محمد فردوسی

از همان ابتدایت ای آقا

شده ام آشنایت ای آقا

من فقیر و یتیم و مسکینم

من گدایم گدایت ای آقا

با ظهور هلال ماه رجب

می شوم مبتلایت ای آقا

می شود پهن بین هر خانه

سفره های غذایت ای آقا

دست و دل بازیت چه بسیار است

کرده غوغا عطایت ای آقا

پدر و مادرم به قربانت

همه چیزم فدایت ای آقا

تا زمانی که من نفَس دارم

می نویسم برایت ای آقا

می نویسم که خیلی آقایی

می نویسم که ابن زهرایی

تویی «آقا» و ما همه «بنده»

ظرف ما از وجودت آکنده

مهبط الوحی و معدن العلمی

علم در پیش تو سرافکنده

نه که یک مرتبه... هزاران بار

داده ای تو خبر ز آینده

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه