مجموعه اشعار ماه رجب صفحه 128

صفحه 128

چون لشگری از شمع بسوزیم غمش را

در روضه بمیرم غمِ سنّ کمش را

مدّاح فلک در غم او زمزمه دارد

او ارثیه ی عمر کم از فاطمه دارد

ستاره سحری مژدۀ سحر می داد

سید هاشم وفایی

ستاره سحری مژدۀ سحر می داد

فروغ صبح ز پایان شب خبر می داد

ز صحن سینۀ ما دست عاطفت از شوق

کبوتر دل ما را به عرش پر می داد

فضای شهر مدینه معطر از گل بود

شبی که گلبن باغ ولا ثمر می داد

مگر نسیم ز باغ بهشت آمده بود

که بوی ناب گل وسبزه های تر می داد

سحاب رحمت حق بر مدینه سایه فکند

خدا به حجت خود کوثری دگر می داد

فلک به یمن قدومش ستاره باران بود

خدا به شمس سپهر ولا قمر می داد

زدیدگان پدر اشک شوق جاری بود

شبی که بوسه به رخسارۀ پسر می داد

برای خلق گنهکار در شب میلاد

خدا به نخل شفاعت دوباره بر می داد

نهم سپهر ولایت جواد اهل البیت

کریم بود و به هر بینوا گهر می داد

هنوز کعبه شهادت دهد بدان محفل

هرآن که مسئله پرسید از او نظر می داد

دلم گرفته چه می شد اگر خدا یک شب

چنان نسیم به کویش مرا گذر می داد

چه عقده ها که« وفایی» زدل نمی شد باز

به ما اگرکه خدا برگۀ سفر می داد

ای گدای درگه احسان تو جود و کرم

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه