مجموعه اشعار ماه رجب صفحه 271

صفحه 271

پوشیه های عرش را روی سرش ریخت

یک گوشه از خشمش اباالفضل آفرین است

گفتیم زینب، صد ابوالفضل از برش ریخت

هجده سر بالای نیزه لشگرش بود

تا شهر کوفه چند باری لشگرش ریخت

وقتی هجوم سنگ ها پایان گرفتند

خواهر دلش ریخت، برادر هم سرش ریخت

با نیزه می کردند بازی نیزه داران

آن قدر خون از نیزه ها بر معجرش ریخت

به مرقدش تازه نگاه چپ نکرده

صد لشگر تازه نفس دوروبرش ریخت

آن قدر بالا رفت و بالاتر که حتی

در سیر او جبریل هم بال و پرش ریخت

هفتاد و دو شهید به صحرای زینب است

علی اکبر لطیفیان

هفتاد و دو شهید به صحرای زینب است

پایین نامه همه امضای زینب است

می میرم و دم تو مرا زنده می کند

قاری من صدات مسیحای زینب است

از سربلندی تو سرافراز می شوم

بالای نیزه ها سرت آقای زینب است

جای مرا گرفته ای و پس نمی دهی

جای تو نیست بر سر نی، جای زینب است

امروز که مشاهده کردی مرا زدند

عین همین مشاهده، فردای زینب است

در طول زندگانی پنجاه ساله ام

این اولین نماز فرادای زینب است

این جلوه های مختلف روی نیزه ات

از"ما رایت الا جمیلا"ی زینب است

طوری قدم زدم که همه باخبر شدند

کاخ یزید زیر قدم های زینب است

دارند سمت من صدقه پرت می کنند

خرمای نخل ها جلوی پای زینب است

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه