مجموعه اشعار ماه رجب صفحه 302

صفحه 302

تا سر نیزه ماه را دیدم، یاد اشک ستاره افتادم

گفتم عباس جان کجا رفتی؟، رفتی آب آوری سر نیزه؟

اکبر و قاسم و حبیب و زهیر، چقدر دور تو ستاره پُر است

ساقی ات هم که هست، کی گفته که تو بی یاوری سر نیزه

خطبه خوانی به پای من اما، از کنارم تکان نخور باشد؟

تو که باشی دگر نمی ترسم، سایۀ این سری سر نیزه

حالا که باز روضۀ هر شب شروع شد

محمود ژولیده

حالا که باز روضۀ هر شب شروع شد

آوارگیِ موکبِ زینب شروع شد

می گفت مادرش که بمیرم برای او

تازه بکاء و نالۀ هر شب شروع شد

سوزی که از مقطع الاعضا گرفته بود

صوت الحزین شد و چو ، نِی از لب شروع شد

بعد از جدا شدن ز تن پاره پاره دید

درد و بلا و غصه لبالب شروع شد

وقتی زمان قافله سالاری اش رسید

زخم زبان و کینه مرتب شروع شد

گاهی تنور ، طور تجلای نور بود

گاهی ز دِیر نالۀ یا رب شروع شد

سرها به نیزه رفت و بدن ها به نیزه خفت

یعنی که اصل صحبت و مطلب شروع شد

خورشیدها به نیزه ، همه در تلاوتند

هشتاد و چند ضجّۀ کوکب شروع شد

زینب نظاره می کند و خطبه می کند

یعنی پیام تازۀ مکتب شروع شد

تفسیر کرد از نوک نیزه برادرش

آن آیه را که از لب زینب شروع شد

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه