مجموعه اشعار ماه رجب صفحه 318

صفحه 318

زندان هارون مقتل آقای ما شد

موسی بن جعفر کشته ی زهر جفا شد

شیعه برای او بمیرد، داد و بیداد

جسمش به غربت می رود تا جسر بغداد

اما خدا را شکر، آقامان کفن داشت

این لحظه ی آخر به تن یک پیرهن داشت

در پای تابوتش، خدایی، سینه زن داشت

در کربلا بر جدّ او خندید دشمن

پیراهنش را از تنش دزدید دشمن

عجب فضائل عرشی، عجب کمالی داشت

سید هاشم وفایی

عجب فضائل عرشی، عجب کمالی داشت

چه قدر و منزلت و جلوه و جلالی داشت

به پیش پرتو خورشید تیره گی محو است

سپیده را چه غمی گر سیاه چالی داشت

کجاست گر که عبائی از او فقط باقی است

میان شور مناجات خود چه حالی داشت

نگشت مانع پرواز او غل و زنجیر

برای سیر و سلوکش همیشه بالی داشت

چراغ خلوت او بود ذکر یا قدوس

که آن حقیقت روشن دل زلالی داشت

نبود غافل از اندیشۀ خدا جوئی

به قدر فرصت گل ها اگر مجالی داشت

به گردنی که نشد خم، به پیش ظلم و ستم

ز باغ سرخ شهادت عجب مدالی داشت

تمام زندگی او قیام بود و جهاد

چه روزهای عزیزی، چه ماه و سالی داشت

از آن دعا که به لب داشت در شب هجران

امید روشنی و مژدۀ وصالی داشت

غمش ز بس که مقدس بود ،«وفائی»گفت

امین وحی خدا از غمش ملالی داشت

کاشکی از او خبری را به پسر می بردن

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه