مجموعه اشعار ماه رجب صفحه 32

صفحه 32

پسر سید البکاء هستی

سرگذشتی پر از بلا داری

یادگاری ز لاله های عطش

بر دلت داغ کربلا داری

تو غروب سپیده را دیدی

عمه ی قد خمیده را دیدی

همه جا گرد غصه پاشیدند

با سر تیغ و نیزه گل چیدند

دست های سیاه بر سر تو

سنگ های کبود باریدند

چشم هایی که گریه می کردند

سیلی و تازیانه می دیدند

مردم کوچه ی یهودی ها

دور سرها مُدام رقصیدند

بی ابوالفضل کودکان یتیم

روی خشت خرابه خوابیدند

این همه غم که بر سرت آمد

کودکی تو را رقم می زد

امشب میان گریه و لبخند خود گمم

میثم مؤمنی نژاد

امشب میان گریه و لبخند خود گمم

سرشار از طلوع بهار تبسمم

دریایم و طپیده به لب هام نبض موج

تا آسمان رسیده شعور تلاطمم

جارو به برج و باروی اندیشه می زنم

تا سائل مدایح معصوم پنجمم

من شاعر صداقت گل های قاصدک

من جابر سلام رسولان مردمم

هر جا که باز پنجره ای شد کبوترم

هر جا که بسته است در مهر کژدمم

صدها ابوبصیر شود طفل مکتبم

دریای علم تو بچشاند اگر خمم

پیچیده در تلاوت معصوم نام تو

عطر گل محمدیت در تکلمم

بر خاک های مرقد نورانی تو ساخت

گلدسته ها و گنبد زرین تجسمم

امشب دوباره شوق مرا بال و پر بده

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه