مجموعه اشعار ماه رجب صفحه 361

صفحه 361

همه درد اما نه درمان مهیا

همه رنج لیکن نه آسایش اندر

چنین شد مشیت که از چاه غفلت

برآرد بشر را خداوند اکبر

فرستاد از پیش ختم رسل را

محمد iرسول امین عقل کل را

فرستاد وحی اش که پیغمبری کن

بشر را که گم کرده ره ، رهبری کن

درون را ز فریاد مخفی مسوزان

برون آ ، برون آی و روشنگری کن

چو دشنام آید به پاسخ دعاگو

چو بیداد دیدی عدالت گری کن

اگر سنگ آمد سپر کن بدن را

و گردشمنی یافتی یاوری کن

جهان گر شود خصم رو بر مگردان

پیام آور استی پیام آوری کن

ستم گستران را عدالت گری ده

ستیزه همی با ستم گستری کن

به پاکی و وحدت امم را فراخوان

زشرک و دوروئی بشر را بری کن

بگیر امتیاز سفید و سیه را

میان خلایق به حق داوری کن

به خلق خوشت دوست را جان ببخشا

به لبخند از دشمنان دلبری کن

بت شرک با دست توحید بشکن

به نابودی کفر ، دین پروری کن

برون شو ز غار حرا یا محمد

به گردن رسان حکم ما را محمد

چو آن مهر تابنده عام جان

درخشید یکباره بر ملک امکان

چو ماه فروزان که از جیب مشرق

چو مهر درخشان که بربام کیهان

همه نخل ها پیش سرو قدش خم

همه سخره ها در مدیحش ثنا خوان

همه آفریننده اش آفرین گو

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه