تحفه رجبیون : چکامه ها و متن هایی برای مناسبت ها و دعاهای ماه رجب صفحه 127

صفحه 127

آغوش بگشا!

آغوش بگشا!

خدیجه پنجی

بوی خوش بهشت را حس می کردم

شوقی عمیق در دلم جوانه زده بود.

از شادی، در پوست خود نمی گنجیدم

صدای قدم های عرش را می شنیدم.

می دانستم که اتفاق، بسیار نزدیک است؛ در چند قدمی من!

صدای زمزمه در اطرافم به گوش می رسید؛ شاید از اشراف قریش بودند.

من همه تن چشم شده بودم و او را می نگریستم. زنی قدم برمی داشت. زنی، بر بال فرشتگان، راه می رفت... بهشت در یکقدمی من متوقف شد.

زن ایستاد.

از عظمت امانت بزرگش، خشت خشتِ وجودم به لرزه افتادند. چه قدر آرزوی این لحظه را داشتم! از آغاز، از خشت نخست، شوق در آغوش گرفتن بهشت، رؤیای هر شبه ام شده بود و رهایم نمی کرد.

و اینک... رستگاری در یک قدمی من است.

زن، دست بر پرده ام گرفت.

زن نجوا کرد و خدای ابراهیم علیه السلام را به عظمت کودکش سوگند داد. ناگهان صدایی، وجودم را لرزاند؛ صدای فرشته بود یا خدا؟ صدا، در خشت خشت وجودم طنین افکند. آغوش بگشا، کعبه! مولود عزیزی در راه است.

و من یکپارچه شوق و شور، شکافتم و صدف وار، مروارید سعادت را در میان گرفتم.

* * *

فاطمه بنت اسد

سه روز میهمان خدا و فرشتگان مقرب خدا بودم.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه