- دیباچه 1
- ماه رجب و هم نشینی او با ما 9
- 2. آموزش غیرمستقیم دعا 30
- 1. تأثیر دعا در اصلاح رفتار با دیگران 30
- 3. ارزش ذاتی دعا و نیایش 32
- 4. باید با تمام وجود خواست 33
- 5. اصرار درخواستن 34
- 6. درد دل و تخلیه آن در قالب دعا 35
- استغفار و روان درمانی 56
- اشاره 64
- سلام بر تو ای دهمین بهار! 65
- کودک آرمانی لبخند 79
- اشاره 81
- ... و تو اتفاق افتادی 81
- اشاره 86
- ریاضت مبارک 91
- مقامی بالاتر از اعتکاف 92
- بهار در ثانیه های عشق 94
- اشاره 94
- دست های رو به آسمان 96
- اشاره 104
- فاطمه بنت اسد 127
- مردی از آسمان 142
- کلید کعبه 143
- اشاره 155
- جرعه جرعه حسین 168
- دیدار با زینب 177
- ای داغدار هرچه مصیبت 178
- پیامبر ایثار 180
- ماجرای فتح قلعه خیبر 206
- 25 رجب و شهادت موسی بن جعفر علیه السلام 209
- اشاره 209
- خورشید مهرت از پشت میله ها سر خواهد زد! 224
- شب مبعث _ فرازهایی از دعای شب مبعث 225
- راهنمایی پیامبران به گنج های درون 234
- مبعث حضرت رسول صلی الله علیه و آله 242
- رسول باران 246
- پیامبر گل های محمدی 247
- در روشنان نور نبوت 249
- کلام آفتابی 256
- در افق روشن وحی 259
- جهان، منتظر کلمات توست 260
- سرچشمه برکات 262
- طنین صدایی در کوه 265
- در وادی شرف 267
- یادسپاری 270
* * *
اکنون وقت آن است که آن آینه تمام نمای الهی، قدرت ذوالجلال را به نمایش بگذارد و مظهر اسم «قدیر» خداوند گردد؛ چرا که خود فرمود: «اَنَایَدُاللّه ِ؛ من دست قدرت خدایم».(1)
ماجرای فتح قلعه خیبر
پیامبر اسلام در سال هفتم هجرت، به خلع سلاح یهودیان خیبر تصمیم گرفت؛ زیرا خیبر به صورت کانون توطئه و فتنه بر ضدّ حکومت نوبنیاد اسلامی درآمده بود و یهودیان این قلعه، بارها با دشمنان اسلام در حمله به مدینه همکاری کرده بودند؛ به ویژه اینکه آنان در جنگ احزاب، نقش مهمّی در تقویت سپاه احزاب داشتند.
پیامبر با هزار و ششصد نفر سرباز رهسپار خیبر می شود. قلعه های خیبر دارای استحکامات بسیار و تجهیزات دفاعی فراوان بود و مردان جنگی یهود، به شدّت از آنها دفاع می کردند.
با مجاهدت ها و دلاوری های سربازان ارتش اسلام، قلعه ها یکی پس از دیگری، ولی به سختی و کندی سقوط کرد، اما دژ «قموص» که بزرگ ترین دژ و مرکز دلاوران آنها بود، همچنان مقاومت می کرد و مجاهدان اسلام قدرت فتح و گشودن آن را نداشتند. از سوی دیگر، سر درد شدید رسول خدا صلی الله علیه و آله مانع از آن شده بود که خود پیامبر در صحنه نبرد حاضر شود و فرماندهی سپاه را بر عهده گیرد.
از این رو، هر روز پرچم را به دست یکی از مسلمانان می سپرد و مأموریت فتح آن قلعه را به وی محول می کرد، ولی آنها یکی پس از دیگری، بدون اخذ نتیجه باز می گشتند.
حضرت با مشاهده این وضع فرمود: «فردا این پرچم را به دست کسی خواهم داد که خداوند این دژ را به دست او می گشاید؛ کسی که خدا و رسول خدا را دوست می دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست می دارند».
1- شیخ صدوق، توحید، ص 160.